شماره 669گزیده مطالب

صداوسیما در این چهل سال به خودش و ما چه کرد؟

گزیده مطالب شماره 669

گزیده
  • صداوسیما کم‌کم با برنامه‌های خود، شبیه همان چیزی شد که در اوایل انقلاب نهی‌اش می‌کرد. چیزی شبیه به بسیاری از شبکه‌های تلویزیونی جهان، اما با قواعد مخصوص به خودش. نه کاملا به سمت جذب حداکثری مخاطب می‌رود که فهرست بلندبالای ممنوعیت‌هایش اجازه نمی‌دهد و نه می‌تواند فقط به آرمان‌های اولیه‌اش وفادار بماند و قید مخاطبان انبوه را بزند. شده چیزی شبیه چاپلین در فیلم «زائر» که از ترس زندان نباید در آمریکا بماند و از وحشت مرگ هم نمی‌تواند وارد مکزیک شود. باید روی مرز راه برود.

عصر ایران؛ محسن ظهوری- دهه شصت، جذاب‌ترین برنامه‌ صداوسیما این بود؛‌ برنامه کودکان و نوجوانان. برنامه‌ای که بزرگ و کوچک را کنار هم می‌نشاند تا سرگرم شوند. اما از دید مسئولان، شیطان هم در کمین بود و مدیران صداوسیما باید او را دور می‌کردند. مثلاً با سانسور رقص و آواز کودکانه حیوانات و حذف آواز و شادی کودکان. یا حتی تغییر نام آن‌ها؛ مثلا تغییر نام انیمیشن «خانواده سوئیسی رابینسون» به «خانواده دکتر ارنست». چرا سوئیس از نام انیمیشن حذف شده؟ مشخص نیست، چون نام کشورها که قدغن نبود. همان زمان‌ها هم بودند برنامه‌هایی که درباره اتفاقات جهان می‌گفتند. مثل دیدنی‌ها که در دهه 60 سرگرم‌کننده و پرطرفدار بود و پخش مستند جاده ابریشم، که دریچه‌ای کوچک به تاریخ و فرهنگ سرزمین‌های شرق باز می‌کرد. و آغاز برنامه‌های سیاسی با سویه‌های مشخص انقلابی که در اوایل دهه 70 یکه‌تازی می‌کردند.

نخستین دهه‌های انقلاب، تلویزیون ایران سینمای آمریکا را تحریم کرده بود. فیلم‌های آمریکایی جایی در صداوسیمای انقلابی نداشتند و به‌جایش سریال‌های ژاپنی میدان‌داری می‌کردند. البته با جرح و تعدیل. تلویزیون خط‌مقدم مبارزه با فیلم‌های آمریکایی بود. برنامه‌های «سینما تئاتر» و «جنگ هفته» به ترویج فیلم‌های انقلابی و دور کردن سینمای جهان از ذهن مخاطبان ایرانی می‌پرداختند، اما خیلی از تماشاگران تشنه دیدن تکه‌فیلم‌هایی بودند که لابه‌لای همان برنامه‌ها پخش می‌شد. محبوب‌ترین‌شان هم سلسله برنامه‌ای بود که سینمای کمدی را معرفی می‌کرد و در آن تکه‌هایی از فیلم‌های این ژانر پخش می‌شد. یا برنامه جذاب مسابقه هفته، که در دهه 70 محبوب شد و بخش نمایش تکه‌فیلم‌هایش بسیار طرفدار داشت.

کم‌کم ویدئو که همه‌گیر شد و بعد از مدتی فهمیدند با ممنوعیت آن کاری از پیش نمی‌رود، صداوسیما به رقابت با این صنعت جدید رفت. پخش فیلم‌های آمریکایی در تلویزیون ایران کم‌کم شروع شد؛ پخش همان‌هایی که سال‌ها منع‌شان کرده بود. با آمدن ماهواره، رقابت شدیدتر شد. تلویزیونی که روزگاری پخش سریال قدیمی میشل استروگف را متوقف کرده بود، حالا فیلم‌های روز جهان را پخش می‌کرد. صداوسیما متوجه شده بود که حفظ مخاطبان بیشتر مهم‌تر از تولید برنامه‌های محدود با هدفی معین است.

درست است که در دهه 60 گهگاه برنامه‌های مذهبی یا انقلابی تلویزیون مخاطبان زیادی داشت، اما تلویزیون به مرور فهمیده بود که مردم بیش از هر چیز فیلم و سریال دوست دارند، پس شروع به دوبله و پخش آن‌ها کرد. کم‌کم فیلم‌های همان ستاره‌هایی از سینمای اکشن هالیوود در تلویزیون ایران پخش شد، که نماد استعمار و تسخیر ذهن مخاطبان بودند. انقلابیون صداوسیما را خط‌مقدم مبارزه با سه مظهر سرمایه‌داری می‌دانستند؛ شهوت، استعمار و پول. تبلیغات را هم یکی از ابزارهای ابلیس سرمایه‌داری می‌دانستند، پس پخشش را از تلویزیون ممنوع کردند. در دهه شصت مابین برنامه‌ها یا دقایقی طولانی تصاویر طبیعت همراه با موسیقی پخش می‌شد و یا مجری‌ها حرف می‌زدند. آن هم نه یکی دو جمله، که با خیال راحت رو به دوربین متن‌های طولانی می‌خواندند. اما بدون تبلیغات چطور این دم‌ودستگاه طویل درآمد داشته باشد؟ ساده بود، صداوسیما را رسانه ملی می‌دانستند و برایش ردیف بودجه‌ای در نظر گرفته بودند تا فقط به فکر تولید برنامه‌هایی برای انقلاب باشد.

از نظر برخی، تبلیغات یک معنی داشت و آن هم غالب کردن جنس به مردم بود. تفکری که هنوز هم جریان دارد. جنگ که تمام شد، نوشابه‌های جدید و بستنی‌های متنوع و آدامس‌های خوش‌طعم کم‌کم وارد بازار شدند. تقاضا برای کالاهای جدید زیاد بود و کارخانه‌ها هم دست‌به‌کار شدند تا در این رقابت سخت، هزینه دیده شدن‌شان را بپردازند. چه جایی بهتر از تلویزیون؟ برای صداوسیما هم منبع درآمد بزرگی بود و نمی‌شد از آن صرف‌نظر کرد، و نکردند. تبلیغات آرام‌آرام آمدند ولی تبدیل به مهم‌ترین بخش صداوسیما شدند. به مرور بخش آگهی‌های بازرگانی فقط قسمت کوچکی از این صنعت پول‌ساز شد. حالا ستاره‌‌مربع‌ها بسیاری از برنامه‌ها را اشغال کرده و دعوت از مهمانان عجیب و غریب با توانایی‎هایی خاص هم شائبه آگهی بودن این برنامه‌ها را به وجود آورده.

صداوسیما کم‌کم با برنامه‌های خود، شبیه همان چیزی شد که در اوایل انقلاب نهی‌اش می‌کرد. چیزی شبیه به بسیاری از شبکه‌های تلویزیونی جهان، اما با قواعد مخصوص به خودش. نه کاملا به سمت جذب حداکثری مخاطب می‌رود که فهرست بلندبالای ممنوعیت‌هایش اجازه نمی‌دهد و نه می‌تواند فقط به آرمان‌های اولیه‌اش وفادار بماند و قید مخاطبان انبوه را بزند. شده چیزی شبیه چاپلین در فیلم «زائر» که از ترس زندان نباید در آمریکا بماند و از وحشت مرگ هم نمی‌تواند وارد مکزیک شود. باید روی مرز راه برود.

اظهارنظرهای عجیب برخی مهمانان صداوسیما هم این موقعیت را بغرنج‌تر کرده؛ اظهاراتی که به‌خاطر واکنش‌های عمومی با عذرخواهی همراه می‌شوند و همان بخش از گفت‌وگو، کل آن برنامه را در ذهن بسیاری زیر سؤال می‌برد. اینکه چطور قوانین سفت و سخت اوایل انقلاب یکی‌یکی در صداوسیما کنار گذاشته شدند، یک دلیل مشخص دارد؛ رقابت و پول. همان چیزی که ابتدا سعی می‌کردند نادیده‌اش بگیرند، اما مگر می‌شود تلویزیون مخاطب نداشته باشد؟ خشونت، سینمای آمریکا، داستان‌های عاشقانه، نماهای نزدیک از زنان و بسیاری از ممنوعیت‌های صداوسیما در اوایل انقلاب به مرور رنگ باختند، اما هنوز پخش یک ترانه کودکانه با زبان مثلا ژاپنی از نگاه مدیران این رسانه ممنوع است. ممنوعیتی که حکایت پردردی دارد؛ حکایت پرغصه موسیقی در ایران و نمایشش از تلویزیون؛ جایی که خون و اسلحه را نشان می‌دهد اما ساز ایرانی را پشت گلدان پنهان می‌کند، چه برسد به پخش ترانه‌ای غیر ایرانی که از دید مسئولان صداوسیما اصلا نباید شنیده شود. قانونی در این زمینه تصویب شده؟ نه، ولی صداوسیما قوانینی مخصوص به خودش دارد؛ برخی کارشناسان رسانه معتقدند که مدیران صداوسیما سال‌هاست دست به اجرای قوانینی می‌زنند که سلیقه‌ای است؛ چه سلیقه خودشان باشد و چه تحمیل شده از بیرون مجموعه. سلیقه‌هایی که به مرور سیستم پیچیده‌ای ساخته‌اند از هزاران ممنوعیت عجیب و نهایتا دوری از جامعه؛ جایی به‌نام صداوسیما.

لینک کوتاه: http://ayenehyazd.ir/5QvbZ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا