نگاه سنتی به دوگانه «خیر و شرّ» نیاز دارد و قرار دادن ترامپ در موضع شرّ و اهریمن بسیار آسانتر بود تا این که بخواهند جو بایدن را در این جایگاه بنشانند. البته به یاد داریم که پس از برجام مخالفان این توافق تصاویری از اوباما را بر دیوارهای شهر آویزان کردند با این شعار: «شمر زمانهات را بشناس!» اما چندان جا نیفتاد. آن قدر که ترامپ قابلیت اهریمنسازی داشت و به واقع نیز از یک هوش اهریمنی و شیطانی برخوردار است بایدن این ویژگی را برای مخالفان برجام ندارد.
عصر ایران؛ مهرداد خدیر- آنگونه که آقای مسیح مهاجری مدیر روزنامه جمهوری اسلامی هم در شماره امروز (19 آبان ماه) نوشته صدا و سیما هنوز شکست دونالد ترامپ را اعلام نکرده است و تنها به ادعاهای او درباره تقلب میپردازد. تعجب آقای مهاجری را میتوان درک کرد چون ظاهرا کم شدن شرّ آدمی که سه سال است پایش را روی گلوی اقتصاد و نفت و مراودات بانکی ما گذاشته انگار برای برخی مهم نیست و مهم این است که ادعای تقلب او چه میشود تا در بوق و کرنا کنند: ایهاالناس! دیدید همه بَدند و فقط ما خوبیم؟ تازه از «ما» هم فقط آنهایی که «ما» میگوییم خوباند نه همه ما! تعجب بیشتر از رفتار رسانه رسمی البته در قبال سقوط قاتل سردار سلیمانی است حال آن که به جز این مورد اِعمال تحریمهای شدید علیه ایران و پیوند آشکار ترامپ با اسراییل و سعودیها بهعنوان مهمترین دشمن و رقیب منطقهای جمهوری اسلامی نیز کافی بود تا اصولگرایی ایرانی خواستار پایان ترامپ باشد اما نه تنها چنین احساسی ابراز نمیکنند بلکه از نحوه انعکاس خبرهای آن در صدا و سیما و رسانههای همسو کاملا روشن است که نتیجه این انتخابات باب میل آنها نبوده است.
هرچند همه مانند نزدیکان محمود احمدینژاد آشکارا از ترامپ و ادعای او دایر بر تقلب حمایت نمیکنند اما پیداست که از روی کار آمدن جو بایدن خوشحال نیستند. راز این ناخُرسندی را در موارد زیر میتوان جُست:
اول و مهمتر از همه این که نگران بازگشت بایدن به برجام هستند چون آنها برجام را تمام شده میدانستند و تعبیر «جنازه» را درباره آن به کار میبردند. اگر در دولت روحانی دو طرف به برجام بازگردند و بارقه امیدی شکل گیرد و گشایشی حاصل شود آرزوی پایان دولت با وضعیت ناگوار و بهرهبرداری در انتخابات 1400 نه تنها محقق نمیشود که یک کاندیدای برجامی، بخت ایجاد انگیزه در مردم نومید شده از صندوق را پیدا میکند. اگر هم خودشان در غیاب اکثریت و با رد صلاحیت رقبا به قدرت برسند باز برجام برای آنها دست و پا گیر خواهد بود. ضمن این که با بازگشت آمریکا به برجام ایران ناگزیر است از گامهای برداشته شده عقب بنشیند و بایدن برخلاف ترامپ اروپا را پشت سر و در مورد برنامه هستهای در چارچوب برجام روسیه و چین را نیز در کنار دارد.
دوم اینکه سالهاست در تریبونهای رسمی گفته میشود که در آمریکا لابیهای قدرتاند که انتخاب میکنند و رییسجمهوری منتخب مستقیم مردم نیست و او را مجمع گزینندگان یا کالج الکترال انتخاب میکنند و اساسا مردم آمریکا آدمهایی دور از سیاست و سرگرم زندگی معمولیاند. در این انتخابات اما مردم ایران دیدند که بیش از 145 میلیون آمریکایی به صورت حضوری یا پستی و با چه شوری در انتخابات شرکت کردند. 71 میلیون نفر به ترامپ و 75 میلیون نفر دیگر هم به بایدن رأی دادند. درست است که رییسجمهوری جدید هم بر پایه آرای الکترال انتخاب شده اما براساس رأی مستقیم هم رییسجمهوری با پشتوانه 75 میلیون رأی است. اصولگرایی ایرانی اما دوست دارد به صورت کلی تحلیل کند ولی انتخابات اخیر را باید با جزییات تحلیل کرد زیرا آنچه در جامعه آمریکا به انتخاب بایدن انجامید یک جنبش اجتماعی بود.
سوم این که دوست داشتند به جای بحث دموکراسی در داخل و دیپلماسی در خارج مفاهیمی دیگر را مطرح کنند. پیروزی بایدن اما بار دیگر دو مفهوم دموکراسی و دیپلماسی را به گفتوگوها بازگردانده خاصه این که مردم دریافتهاند اینها مفاهیمی انتزاعی نیست و به معیشت و اقتصاد ترجمه میشود. اصولگرایی ایرانی از یکطرف بر روحانی خرده میگیرد که چرا به دنبال تعامل با دنیاست و از جانب دیگر به افزایش قیمت دلار انتقاد میکنند. حال آن که داستان، روشن است. با دیپلماسی باید بتوانیم نفت بفروشیم و دلار نفتی را در بازار تزریق کنیم. بدون پول نفت و مراودات بانکی و با شعار و توهّم 40 میلیارد دلار پول بلوکه شده آزاد نمیشود!
وجه چهارم ناخرسندی این است که با مشارکت 70 درصدی در انتخابات آمریکا ممکن است راهبرد انتخابات امن در ایران ولو با مشارکت 30 تا 40 درصدی هم تغییر کند و نیاز به مشارکت گسترده باشد که مستلزم حضور اصلاحطلبان و اعتدالگرایان است. هرچند اصلاحطلبان اعلام کردهاند با نامزد اصلی به میدان میآیند و ائتلاف نخواهند کرد. به یاد آوریم که پس از کاهش فاحش نرخ مشارکت در انتخابات دوم اسفند 1398 گفته میشد مشارکت 40 درصدی هم با نُرمهای جهانی سازگار است. این در حالی بود که در کلانشهرهایی چون تهران صحبت از 20 درصد بود نه 40 درصد. اگر نرخ مشارکت در انتخابات 1400 نیز همان 40 درصد باشد بیتردید با مشارکت 70 درصدی در آمریکا مقایسه خواهد شد و اگر قرار بر مشارکت بالا باشد نیز به صرف رقابت درونگروهی اصولگرایان، اتفاق نمیافتد و این دغدغه از نتایج انتخابات آمریکاست.
پنجمین موردی که میتوان یادآور شد این است که در این سالها همواره گفته شده انتخابات آمریکا را لابیهای اسراییل هدایت میکنند. نه نفوذ یهودیان قابل انکار است و نه روابط نزدیک دموکراتها با آنان. ولی کیست که نداند ترجیح و انتخاب بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسراییل دونالد ترامپ بود و ادعای پیش گفته را با قاطعیت قبل نمیتوان تکرار کرد.
نکته ششم این که نگاه سنتی به دوگانه «خیر و شر» نیاز دارد و قرار دادن ترامپ در موضع شر و اهریمن بسیار آسانتر بود تا این که بخواهند جو بایدن را در این جایگاه بنشانند. البته به یاد داریم که پس از برجام مخالفان این توافق تصاویری از اوباما را بر دیوارهای شهر آویزان کردند با این شعار: «شمر زمان خود را بشناس!» اما چندان جا نیفتاد. آن قدر که ترامپ قابلیت اهریمنسازی داشت و به واقع نیز از یک هوش اهریمنی و شیطانی برخوردار است بایدن این ویژگی را برای مخالفان برجام ندارد. به عبارت دیگر آنقدر که ترامپ را میشد به عنوان شمر زمانه معرفی کرد بایدن را نمیتوان. (کاری به هست و نیستِ آن ندارم. صحبت از عریانی و عیانی است).
هفتمین دلیلی که میتوان برشمرد این است که این همه نگاه به خارج و باور به تأثیر سیاستهای آمریکا بر اقتصاد ایران نزد لایههایی از جامعه ایران تجانسی با تأکید بر کفایت نگاه به داخل ندارد. بخشی از انرژی اصولگرایان پس از این باید صرف افشای جنبههای اغراق در این گزاره شود.
این سیاهه را میتوان با اشاره به انبوه آرای پُستی به عنوان نکته هشتم ادامه داد زیرا ارسال رأی از طریق پُست از اعتماد به ساز و کارها حکایت میکند. حال آن که سالها تبلیغ شده مردم آمریکا دیگر به این سیستم اعتماد ندارند. چه اعتمادی بالاتر از این که رأی خود را بینگرانی از قطعیت خواندن آن بفرستی؟
سرانجام و در مقام نهمین مورد این که بارها گفته میشد که ظهور و بروز چهرهای چون باراک اوباما نه یک قاعده که یک استثنا بود در نظام سیاسی آمریکا و تکرار نخواهد شد ولی حالا بایدن در قامت اوبامای سفید به کاخ سفید راه یافته و این انگاره نیز باطل یا کمرنگ شده است.
دهمین دلیلی که میتوان ذکر کرد این است که روی کار آمدن بایدن ادبیات کهنه در مواجهه با تحولات بینالمللی را بیش از پیش غیرجذاب کرده و حرفهای تکراری برای افکار عمومی جاذبه ندارد.