حسین معلم: داستانک
ناز نازان!*
هر روز فاختهها و گنجشکها میآیند. سرِ دیوار حیاط مینشینند، و خوب حیاط را نگاه میکنند!
سرانجام پایین میآیند، سَر؛ بالا میگیرند و به آهستگی و ناز؛ اندکی راه میروند.
آنگاه؛ آب و دانه میخورند -گاه برای جوجههایشان هم برمیدارند- و به آسمان پَر میکشند و میروند.
آقامعلم -که این روزها برف خستگی بر سر و صورتش نشسته است- بارها خواسته است از اتاقش بیرون بیاید که دیده است «ناز نازان» مشغولِ برچیدنِ دانه یا خوردنِ آب هستند.
آقامعلم آنقدر پشت در میایستد، و از پشت شیشه نگاه میکند تا ناز نازان بروند، سپس؛ بیرون بیاید!
آقامعلم پیوسته زیرِ لب میگوید:
به جانِ زنده دلان* سعدیا که مُلکِ وجود
نَیرزَد آن که وجودی ز خود بیازاری!**
پینوشت:
– از «بزرگ دانشمندی» پرسیدند؛ اگر بخواهید «چکیده»ی خوبیهای همهی ادیان آسمانی و باورهای غیرآسمانی را در کوتاهترین جمله بگویید، چه میگویید؟
گفت؛ مهربان باش!
*ناز نازان: آنها که به ناز؛ آرام و خرامان راه میروند (در اینجا پرندگان؛ بیآزارترین آفریدگانِ آفریدگارِ مهربان).
*زنده دل: شادمان از بخششهای پروردگار، برابر دل مرده (در اینجا خردمند بزرگوار).
**کلیات سعدی، تصحیح بهاءالدین خرمشاهی، انتشارات دوستان، چاپ پنجم 1386، صفحه 728، مواعظ 20 (با اندکی دگرگونی).
– آفرینش و شکار سوژههای ناب از زندگی روزمرّه برای فیلم و اَنیمیشن (از جُنگ مرد هزار داستان، بخش کودک و نوجوان، عرفان* به زبان ساده برای کتاب درسی؛ کتاب ملّی).
*عرفان: خداباوری، خدادوستی، باور به این که جهان آفریننده دارد، و مهربان است.
– آدینه 10 تیرماه 1401 خورشیدی.