عضو کمیسیون برنامه و بودجه مجلس با انتقاد از اینکه وضعیت فعلی اقتصادی جامعه، سفره مردم را هر روز کوچکتر میکند، گفت: وجود مشکلاتی مثل تحریمها باعث شده شاهد این وضعیت باشیم اما همه مشکلات جامعه به تحریمها باز نمیگردد بلکه سوءمدیریتها و کمکاریهایی وجود داشته است اما فرصتی باقی نمانده است و باید کشور را از این شرایط خارج کنیم.
به گزارش شفقنا، سید مهدی فرشادان در رابطه با وضعیت اقتصادی جامعه، اظهار داشت: یکی از مهمترین چالشهایی که در سطح کشور با آن روبرو هستیم، وضعیت اقتصادی است. افزایش تورم، روزانه شده است و دولت باید تدبیری بیاندیشد که موضوع تورم و اقتصادی مردم به گونهای پیش برود که مردم بتوانند وضعیت فعلی را تحمل کنند. بنابراین ضروری است که هم ارکان نظام برای بهبود اوضاع پای کار بیایند. وی با انتقاد از اینکه وضعیت فعلی اقتصادی جامعه، سفره مردم را هر روز کوچکتر میکند، گفت: امسال سال مهار تورم است و باید تلاش کنیم از وضعیت رکود تورمی خارج شویم. بانکها باید برای تولیدکننده بستری را فراهم کند تا هم تولید را افزایش دهد و هم ایجاد اشتغال کند. با خروج از رکود و تورم و رونق تولید، میتوان انتظار بهبودی وضعیت اقتصادی مردم را داشت.
فرشادان بیان داشت: در حوزه قانونگذاری جایی که دولت نیاز بداند، قطعا همکاران ما در راستای ارائه طرح کمک خواهند کرد. اگر مسوولین به وظایف قانونی خود عمل نکنند باید ابتدا در محضر خدا و بعد در برابر مردم پاسخگوی عملکرد خودشان باشند. وجود مشکلاتی مثل تحریمها باعث شده شاهد این وضعیت باشیم اما همه مشکلات جامعه به تحریمها باز نمیگردد بلکه سوءمدیریتها و کمکاریهایی وجود داشته است اما فرصتی باقی نمانده است و باید کشور را از این شرایط خارج کنیم. درخصوص اداره چند وزارتخانه اصلی با سرپرست، گفت: وزارتخانه مهمی مثل وزارت صمت یا جهاد که کل سفره مردم در این وزارتخانه است، متولی ندارد بنابراین دولت باید سریعتر تصمیم بگیرد و امیدواریم اینبار وزرایی را معرفی کند که مجبور به استعفا نشوند و در راستای کاهش مشکلات قدم بردارند. اگر هم میان دولت و مجلس مشورتی صورت بگیرد، کار خوبی است و انتخاب فرد اصلح میتواند کمککننده باشد.
اگر فقر حل نشود، سیاست فرزندآوری فقط به جمعیت فقرا اضافه میکند
عباس عبدی: در این یادداشت به برخی دیگر از ویژگیهای این پدیده شوم سپس الزامات خروج از آن اشاره میشود. یکی از مهمترین شاخصهای اجتماعی و اقتصادی در هر جامعه ضریب اِنگل است. منظور سهمی است که هر خانوار از کل درآمد خود را صرف خورد و خوراک میکند. در اقتصادهای بدوی شاید بخش اعظم درآمد خانوار صرف تغذیه میشد، ولی با توسعه جوامع این رقم کمتر و کمتر شده است. برای نمونه دهک دهم شهری که ثروتمندترین هستند، حدود 19درصد هزینههای خود را صرف مواد غذایی میکنند ولی این رقم برای دهک دهم که فقیرترین است به حدود 40درصد هم میرسد. این ضریب برای کل مردم و در 7 سال گذشته حدود 4درصد افزایش یافته است که نشانهای از افزایش فقر است. ولی مساله این است که با رشد سریعتر قیمت مواد غذایی، مردم از یکسو میزان کمتری مواد غذایی مصرف میکنند، به طوری که متوسط کالری مصرفی مردم در این سالها 11درصد کاهش یافته و به خط قرمز 2100 کالری در حال نزدیک شدن است.
همچنین کیفیت مواد غذایی مصرفی نیز کاهش یافته و مواد پروتئینی در سبد خانوار بسیار کم شده است. محاسبات مرکز پژوهشهای مجلس نشان داده که اگر کالری مورد نیاز روزانه را 2100 کالری درنظر بگیریم، میانه کالری دریافتی در حال نزدیک شدن به حداقل کالری مورد نیاز است. این به معنای وجود تعداد زیادی از مردم است که در حال حاضر زیر این میانه قرار دارند. یکی از نکات جالب، بیشتر بودن تعداد کودکان خانوادههای فقیر است ولی مهم اینکه با گذشت زمان خانوارهایی که فقیرترند، به نسبت بیشتری فرزند هم میآورند، بنابراین سیاست فرزندآوری تا هنگامی که مساله فقر به صورت ریشهای حل نشود، موفق نخواهد شد و فقط به جمعیت فقرا اضافه و چرخه فقر را تشدید میکند. پرسش اساسی این است که راه برطرف کردن و ریشهکنی فقر چیست؟ در اینجا چندین عنوان کلی را مختصر شرح میدهم:
اول باید به از میان بردن فقری که ناشی از عوامل فردی است، پرداخت. یعنی فرد و خانواده به علل ضعفهایی در چرخه فقر میمانند. برای این کار باید فرصتهای آموزشی مناسب برای فرزندان آنان فراهم کرد. البته نه این آموزش کمارزش و حتی زیانبار موجود را. آموزش جدید با توانمندسازی افراد در کنار فرصتهای مناسب برای ورود به بازار کار و مراحل بالاتر. همچنین عرضه خدمات بهداشتی و درمانی یک امر ضروری است تا افراد به دلایل بیماری و درمانی زمینگیر نشوند و به چرخه وحشتناک فقر سقوط نکنند. پس راهحل اصلی برای افراد توانمندسازی است.
در گام دوم و پیش از هر اقدامی باید در جهت پایان دادن به تحریمها اقدامات موثری انجام داد. آمارهای رسمی نشان میدهد که افتادن مردم زیر خط فقر با تحریم همبستگی شدیدی داشته است. سپس و در سطح جامعه باید سهم نیروی کار در ارزش افزوده بیشتر شود. اینکه دولت با تورم 50درصدی دستمزدها را فقط 20 تا 27درصد افزایش میدهد، درحالی که درآمدهای نفتی هم خوب بوده، به این معناست که سال جدید وارد یک شیب تند فقر و رشد نابرابری خواهیم شد. به علاوه کاهش حداقل دستمزد به نصف رقم رسمی تحت عنوان ساختار شغلی استاد/شاگردی این شیب را تندتر میکند. ولی اصلاح این موارد به تنهایی هم مشکلی را حل نخواهد کرد. باید شرایط کسب و کار و شاخصهای آن، چنان بهبود یابد که سرمایههای داخلی و خارجی به سوی تولید جذب شوند و اشتغال ایجاد گردد. در سال گذشته کمتر از 270 هزار شغل ایجاد شده که در بخش صنعت بسیار کم بوده و فقط 33 هزار شغل در این بخش ایجاد شد که ناامیدکننده است. پس مساله اصلی افزایش سرمایهگذاری و سپس رشد اقتصادی است که به نظر میرسد برای آنها هیچ ایده و برنامه روشنی وجود ندارد.
اقدام بعدی، جلوگیری از تورمهای بالا است. تورم بیش از هر چیز دیگری فقر را در کوتاهمدت تشدید میکند و با افزایش آن فقرا تحت فشار بیشتری قرار میگیرند و شواهد و قراین کافی برای اینکه این شاخص نیز مهار خواهد شد، دیده نمیشود.
حذف فقر نیازمند جامعه قدرتمند و زیرساختهای مناسب مثل نهادهای مدنی و اینترنت و… است. تقریبا این دو مورد مهم در دولت جدید با بیمهری مواجه و ذیل نگاه امنیتی به حاشیه رانده شدهاند و این برای آینده کشور و فقرا خطرناک است. البته آنچه که گفته شد کلیات و رئوس اصلی بود که جزییات چنین برنامهای را کارشناسان به خوبی شرح میدهند. «روزنامه اعتماد»
شش میلیون تومان پول خوراک ساده در ماه
کارگری فیش حقوق ماهانهاش 9 میلیون و 200 هزار تومان است و حدود 6 میلیون تومان خرج غذاهای کمکیفیت میکند، با سه میلیون تومانِ باقیمانده چطور زندگی کند؟!
به گزارش خبرنگار ایلنا، اگر تا چند سال قبل دغدغهی کارگران این بود که بعد از پرداخت اجارهخانه، تا پایان ماه برای خورد و خوراک و هزینههای فرزندان کم نیاورند، این روزها دغدغه این است که اگر همهی حقوق را بدهند، بازهم یک سقف مطمئن بالای سر نخواهند داشت. و به همین دلیل است که کارگران به خصوص حداقلبگیرانی که حدود 9 میلیون تومان حقوق میگیرند، عطای زندگی در شهرهای بزرگ مثل تهران، اصفهان و مشهد را به لقای گرانی اجارهخانه بخشیدهاند و به دنبال مامنی ارزانتر در حاشیهها یا دورتر از حاشیهها هستند؛ آن مناطقی که تا چند سال پیش بافت روستایی محسوب میشد، امروز دارای دفاتر معاملات املاک است و آپارتمانهای کوچک و متراکم را به قیمت دو سه سال قبلِ تهران به طبقات فرودست کرایه میدهند؛ نمونهاش، حاشیههای کرج و ورامین است که به مقصد نهایی کارگران و مزدبگیرانِ کمدرآمد برای تامین مسکن اجارهای تبدیل شده است.
در این شرایط، زندگی سخت است و وقتی کرایه خانه میدهی، سختتر هم میشود؛ حتی خرج خورد و خوراک یک نفر در ماه، حدود یکسوم یا یکچهارم کل حقوق است! برای اینکه این رنجها را ملموستر دریابیم، پای صحبتها و دغدغههای یک کارگر ساده مینشینیم؛ کارگری پدر سه فرزند که دو تا ازدواج کردهاند و یکی هنوز در خانه است؛ این پدرِ کارگر هنوز بعد از سه سال از پرداخت اقساط جهیزیهی کوچکی که برای دختر بزرگش خریده، رها نشده که زندگی پرهزینه او را به جایی رسانده که میگوید «دیگر نمیدانم چه کنم و از کجای زندگی بزنم….» باقر، یک کارگر ساده با ماهی حدود 9 میلیون تومان حقوق است، به طور دقیقتر با حق عائله و اولاد، هر ماه 9 میلیون و 200 هزار تومان دستمزد میگیرد؛ او ناهار را به تنهایی سر کار میخورد و روزی که با ما صحبت میکند، از قیمت سنگینِ یک غذای ساده سر کار به ستوه آمده است: «امروز ناهار یک تُن ماهی شیلتون خریدم 74 هزار و 900 تومان، یک کنسرو لوبیا قرمز هم به قیمت 32 هزار و 900 تومان؛ این دوتا روی هم با دو عدد نان شد 110 هزار تومان؛ این ناهارِ یک روز من است؛ از قیمتها تعجب کردم؛ هفته قبل همین کنسرو لوبیا را با همین بِرَند خریده بودم 24 هزار تومان؛ چطور تورم را کنترل کردهاند؟ حقوق ما دیگر به اندازهی خورد و خوراکمان نیست….»
این کارگر نگران روزهای باقیمانده تا پایان ماه است و میگوید: «مساله این است که بیست روزِ ماه را من سر کار غذا میخورم و خانوادهام در منزل؛ اگر با هم سر سفره مینشستیم باز هزینهمان کمتر میشد؛ اما حالا حساب کنید همین ناهار ساده برای من و خانوادهام چقدر تمام میشود؟ باور میکنید بیشتر روزها تخممرغ یا سیبزمینی آبپز میخورم تا خرج کمتر شود؟ باور میکنید چند ماه است برای خانه گوشت قرمز نخریدهام؛ خوراکمان شده بادمجان و سبزیجات و در نهایت حبوبات….» اگر هزینهی یک وعده ناهار این کارگر را نصف کنیم و نه 110 هزار تومان بلکه در بیشتر روزها 55 هزار تومان در نظر بگیریم و فرض کنیم که خانوادهی دو نفری او در خانه هم همینقدر پول ناهار میدهند، هزینهی ناهار این خانواده در یکماه، 3 میلیون و 300 هزار تومان میشود؛ اگر بازهم نگاهمان خیلی حداقلی و تقلیلی باشد و فرض بگیریم که این خانواده عینِ همین مبلغ مجموعاً خرج صبحانه و ناهار میکند، به این نتیجه میرسیم که این خانواده کارگری در ماه بیش از 6 میلیون تومان هزینه برای غذا میپردازند، غذاهایی بسیار ساده و حداقلی که در آن به هیچوجه کالاهای گرانی مثل گوشت قرمز نیست. خرج میوه و لبنیات و سایر اقلام خوراکی را حذف میکنیم؛ حالا این سوال پیش میآید که کارگری مثل باقر که فیش حقوق ماهانهاش 9 میلیون و 200 هزار تومان است و حدود 6 میلیون تومان خرج غذاهای کمکیفیت میکند، با سه میلیون تومانِ باقیمانده چطور زندگی کند؛ وامهای بانکی او را که بپردازد؛ برای هزینههای جانبی فرزندان از کجا پول بیاورد و از همه مهمتر، تکلیف اجاره خانه چه میشود؟ مساله اصلی همین اجاره خانه است، سقف داشتن یا نداشتن، گزینهی قابل انتخابی ندارد؛ یک خانواده «باید» سقفی -هرچند حداقلی و کوتاه- بالای سر داشته باشد؛ باقر در این روزها درگیر همین مساله است؛ مسالهای که جای انتخاب و گزینش برایش نگذاشته است.