تمام بدبختیهای مسلمانان از این است که به ظواهر احکام بسنده کردهاند
گزیده مطالب شماره 708
محمد سروش محلاتی در نشستی به مناسبت چهلمین سالگرد ارتحال علامه طباطبایی، گفت: مرحوم علامه میفرمایند که تمام بدبختیها و انحطاطاتی که مسلمانان در طول تاریخ داشتهاند، برخاسته از این است که به ظواهر احکام بسنده کردهاند. این دقیقاً در برابر تفکر کسانی است که عقیده دارند هرجا انحطاطی دیده میشود، به این علت است که به ظاهر دین عمل نکردهایم.
به مناسبت چهلمین سالگرد ارتحال علامه طباطبایی، نشستی با عنوان «علامه طباطبایی و نقد فقهِ قرآنگریز» توسط مؤسسه مفتاح کرامت برگزار شد. به گزارش خبرنگار جماران، حجتالاسلام والمسلمین محمد سروش محلاتی در این نشست با بیان اینکه متأسفانه در طول چهل سال گذشته، زوایای مختلف اندیشه علامه طباطبایی، مورد واکاوی کامل و کافی قرار نگرفته است و هنوز نکات ناگفته در میان اندیشههای ایشان فراوان یافت میشود، گفت: علامه طباطبایی در دوران حیات علمی خود، زمانی که در حوزه نجف مشغول به تحصیل بود، مانند بقیه طلاب و فضلا به مباحث فقه و اصول پرداخت و در طول یک دهه، در درس اساتید بزرگ آن دوره نجف مثل میرزای نائینی، مرحوم اصفهانی و مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی، شرکت کرد و به مقامات بالا در دستیابی به قوه اجتهاد و استنباط رسید و مرحوم میرزای نائینی، گواهی اجتهاد به علامه، ارائه کرد.
این استاد حوزه علمیه قم ادامه داد: بعداً نیز که ایشان به قم آمدند، در ابتدا درس خارج فقه و خارج اصول داشتند و بعداً بر تفسیر و فلسفه تمرکز یافتند. در مقدمه تفسیر «المیزان» هم ایشان متذکر این نکته شدهاند که وارد مباحث فقهی نمیشوند و در هرجا که بحث جنبه فقهی بیابد، به فقه احاله میدهند؛ لذا بحث از مرحوم علامه، مبسوط و گسترده در مسائل فقهی، انتظار نمیرود، اما ایشان در لابلای تفسیر «المیزان» و به تناسب آیاتی که متضمن احکام فقهی است، اشاراتی به برخی مباحث دارند و به خصوص در جایی که بحث، جنبههای خاصّ تفسیری پیدا میکند، به صورت جدّی وارد بحث شدهاند.
وی یادآور شد: مرحوم علامه به طور کلی، از وضع علوم اسلامی و ارتباطی که با قرآن پیدا کرده که در واقع، یک نحو گسستگی از قرآن است، گلایهمند است و از این جهت، فقط از فقه، گلایه ندارد؛ بلکه همین گلایه را به بقیه علوم هم وارد میداند. اگر از فقها شکایت میکند، از متکلمین هم همین شکایت را دارد که آنان کلامشان را از ریشههای قرآنی جدا کردهاند. تحلیل مرحوم علامه این است که وقتی توجه و اعتنا به روایات افزایش یافت، به تدریج همه ذهنها به روایات معطوف گردید که نتیجهاش به حاشیه رفتن قرآن شد.
سروش محلاتی افزود: البته ایشان سپس به وضع حوزههای علمیه و علت این که کار به اینجا رسیده، میپردازد و میفرماید اگر وضع را بررسی کنید، به اینجا میرسید که در حوزههای علمیه علوم چنان برنامهریزی و طراحی شده که هیچ نیازی به قرآن احساس نمیشود. مثلاً اگر کسی بخواهد ادبیات بخواند، میتواند بدون قرآن بخواند و آن را بفهمد. در فقه، اصول و رجال نیز تا درجه اجتهاد، وضعیت به همین شکل است. طلبه میتواند همه علوم اسلامی را تا آخر فرا بگیرد و در آنها مهارت پیدا کند و اهل اجتهاد و استنباط هم باشد، درحالی که اصلاً قرآن را قرائت نکرده است.
وی با اشاره به اینکه مرحوم علامه طباطبایی از جمله بزرگانی است که معتقد هستند هم قرآن و هم روایات حجت است، اظهار داشت: نکتهای که ایشان مطرح میکنند، این است که در قرآن کریم احکام فقهی با مسائل اخلاقی پیوند دارد و تفکیکی میان آنها صورت نگرفته، درحالی که در فقه موجود، احکام فقهی از مسائل اخلاقی، جدا شده و ایشان معتقدند که این جدایی خود، یک مصیبت است و اگر فقیه به سبک قرآن، به سراغ فقه و احکام فقهی برود، میبینید که تمام این احکام فقهی با یک ضمیمههای اخلاقی است و یک پیوست اخلاقی دارد. این استاد حوزه علمیه قم ادامه داد: ایشان میفرمایند در جایی که آن ضمیمه اخلاقی و پیوست همراه نباشد، روح عمل از عمل گرفته میشود و مصالح موجود در حکم فقهی، نادیده انگاشته میشود و این اصلاً قابل تفکیک نیست. علامه طباطبایی این نظر را در جلد دوم «المیزان» فرمودهاند که به حوالی سالهای 1335 مربوط میشود و بعداً همین مطلب به دست عدهای افتاد و مستمسک آنان شد که جامعهای که صرفاً فقهی باشد و به ظواهر دین، عمل بکند اما اخلاق در آن وجود نداشته باشد، موفق نمیشود غایات و اغراضی را که در دین وجود دارد، تحصیل کند.
علامه طباطبایی میفرماید که مشکل ما عمل نکردن به ظواهر دین نیست، بلکه به این علت است که به ظواهر دین، بسنده کردهایم.
وی افزود: مرحوم علامه در ادامه مطلب را خیلی بالا میبرد و تعبیر سخت و سنگینی به کار میبرد که نشان میدهد این مطلب را بسیار دردمندانه نوشتهاند. میفرمایند که تمام بدبختیها و انحطاطاتی که مسلمانان در طول تاریخ داشتهاند، برخاسته از این است که به ظواهر احکام بسنده کردهاند. این دقیقاً در برابر تفکر کسانی است که عقیده دارند هرجا انحطاطی دیده میشود، به این علت است که به ظاهر دین عمل نکردهایم. ایشان میفرماید که مشکل ما عمل نکردن به ظواهر دین نیست، بلکه به این علت است که به ظواهر دین، بسنده کردهایم. سروش محلاتی با ذکر مثالهایی از تفسیر المیزان، گفت: مرحوم علامه طباطبایی بهرغم انتقاداتی که در لابهلای تفسیر، به آنها اشاره میکند، نه معتقد به تغییر اصول و مبانی استنباط است و نه قائل به نادیده انگاشتن روایات در استنباط فقهی است، بلکه ایشان اصلاً از نظر روش اجتهاد کاملاً به همان موازین، مقید است و حاشیه «کفایه» دارد، اما این مبانی را به هم نریخته و در تفسیر «المیزان» هم در بحثهای فقهی پیش آمده، همانطورکه حقّ قرآن را رعایت کرده، حقّ روایات را نیز کاملاً مراعات فرموده است؛ و چنان نبوده که چشم بر روایات ببندد و به هرچه از قرآن، استفاده شد، اکتفا کند.
ما از ظرفیت قرآن برای استنباطهای فقهی، به اندازه کافی استفاده نکردهایم
وی در پایان اظهار داشت: مرحوم علامه طباطبایی نخواستند سبک، روش و اصول اجتهاد و استنباط را به هم بزنند. بارها هم ارجاع دادهاند که مسأله بر اساس همان روشی که در فقه و اجتهاد و اصول فقه هست حتی ایشان در مورد اعتبار خبر واحد، بحث کردهاند و معتقدند که خبر واحد در غیر فقه، حجیت ندارد مگر اینکه با ظواهر قرآن و اینها تأیید بشود و انسان به وثوق برسد؛ اما در فقه، وثوق نوعی، کافی است و وثوق شخصی، لازم نیست. به هر حال ایشان مبانی استنباط را به هم نزدند و گلایهای ندارند، بلکه گلایهشان از این است که از این مبانی در استنباط، اعتنا و توجه به قرآن باید استفاده کرد؛ یعنی ما از ظرفیت قرآن برای استنباطهای فقهی، به اندازه کافی استفاده نکردهایم.