موضوع دیگری که فائزه هاشمی به آن پرداخت انتخابات ریاستجمهوری 1400 است که درباره آن میگوید: «در صورت ادامه شرایط فعلی گمان نمیکنم حضور در انتخابات توجیهی داشته باشد، وقتی عملا اتفاقی در دولت و یا سایر بخشهایی که در اختیار اصلاحطلبان است، نمیافتد، رای دادن فقط کاری است در جهت تایید وضعیت خراب فعلی و متوهم کردن مسئولان و مقامات که به این سیاستها و مسیر غلط ادامه دهند. نمیگویم از رای به آقای روحانی و شوراهای شهر پشیمانیم، اما یکهزارم آنچه که انتظار میرفت حاصل نشد.» در مقطع کنونی برخی اصلاحطلبان میگویند که دیگر مانند سال 92 و 96 نیست که حامی کاندیدای غیراصلاحطلب شوند و نه به ائتلاف را در دستور کار دارند.
فائزه هاشمی میگوید: «آقای روحانی و آقای علی مطهری هم ریشه اصولگرایی داشتند اما مورد حمایت اصلاحطلبان قرار گرفتند، چند وقت پیش هم آقای کرباسچی صحبت از چنین ائتلافی کرده بود، میتواند اتفاق بیفتد. استدلالهایی که میکنند انتخاب بین بد و بدتر است که نتیجه تاسفبار اینگونه سیاستها را میبینیم.» از سوی دیگر به برخی اینگونه القا شد که روحانی برابر هاشمی و به نوعی هاشمی دوم است اما فائزه هاشمی از تغییر رفتارهای روحانی پس از درگذشت پدر میگوید: «امیدها به آقای روحانی زیاد بود، بابا این امیدها را ایجاد کرد. بعد از فوت بابا، آقای روحانی دگرگون شد، بسیار دور از انتظار بود، همه چیز تغییر کرد. با رفتن بابا امید رفت، خیلیها از جمله برخی احزاب و افراد اصلاحطلب هم عوض شدند، انگار پشتیبان خود را از دست دادهاند و دیگر امیدی به تغییر ندارند.»
آیتا… هاشمی را نمیتوان اصلاحطلب یا اصولگرا نامید بلکه برای او پیشرفت کشور و سازندگی در درجه اول اهمیت قرار داشت. در برهههایی از عملکرد یک جناح ناراضی بود و سعی داشت با توصیههایی مسیر آنها را تغییر دهد. اصلاحطلبان در بسیاری از موفقیتها خود را مدیون آیتا… میدانستند اما اصولگرایان تاب انتقادات ایشان را نداشتند. فائزه هاشمی در پاسخ به این سوال که آیتا… هاشمی از اصلاحطلبان دلگیر بود، چنین گفت: در دورههایی بله بهخصوص در انتخابات مجلس ششم و دوران اصلاحات، بابا فراجناحی واقعی بود و با هر دو جناح کار میکرد، در هر دوره نیز مورد بیمهری نوبتی اینها قرار گرفت. بهنظرم معمولا افراد موثر و تعیینکننده و بدون باند چنین سرنوشتی دارند. حسادت، تحجر، تنگنظری و تفکر انحصاری در این رفتارها نقش داشته است. جالب اینکه هرکدام از این دو جناح که کنار گذاشته میشدند یا کنار میرفتند باز سراغ بابا میآمدند، بیمهریها و نامردیهایشان یادشان میرفت و بابا هم با روی باز و بدون انتقامگیری آنها را میپذیرفت.