حجتالاسلام احمد حیدری در یادداشتی با عنوان «امامجمعه شیراز و تداوم بدعت «معصوم و حجّتتراشی»!» که در اختیار انصافنیوز قرار داده و جهت اطلاع خوانندگان آیینه یزد درج میگردد نوشت:
امام جمعه شیراز گفته: «امام حسین(ع) 20 سال از امام زمانش، امام حسن(ع)، اطاعت کرد. این یعنی «ولایتپذیری». همه ولو امام معصوم، باید ولایت را اطاعت کنند. در زمان غیبت، حجت بر ما «امام خامنهای» است».
«حجّت» کسی است که به عصمت و هدایت خدایی، مظهر حق مطلق شده و شایسته است که بیقید و شرط پیروی گردد. غیرمعصوم برای رسیدن به حق در همه زمینهها، محتاج دستگیری هدایتگر معصوم و هدایت شده مستقیم خدایی است و قرار دادن او در مقام «حجّت» و «مقتدایمطلق»، کاری سخیف و سزاوار توبیخ است. خداوند در توبیخ چنین کسانی میفرماید: «أَفَمَنْ یهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یتَّبَعَ أَمَّنْ لَا یهِدِّی إِلَّا أَنْ یهْدَی فَمَا لَکمْ کیفَ تَحْکمُونَ» (یونس/35). «آیا کسی که (به هدایت مستقیم خدا و بدون احتیاج به هدایتگر) به حق راه میبرد سزاور اطاعت است یا کسی که خودش محتاج هدایتگر و دستگیر است؟ شما را چه میشود که اینگونه حکم میکنید؟»
متأسفانه بعد از پیامبر که خود معصوم، واصل به حق و هدایتگر و رساننده به حق مطلق بود، هدایتگران خدایی و معصومان را که پیامبر معرفی و با جلب خواست مردم به جانشینی گمارده بود، کنار زدند و به معصومتراشی پرداختند و به عصمت خلفای پیامبر باورمند گردیدند و آنان را «حجّت» شمردند و اطاعت از آنان را ملاک سعادت و رستگاری معرفی کردند! کار به جایی رسید که «اطاعت مطلق از خلیفه» واجب شد و هرگونه مخالفت و اعتراض با عنوان «فتنه و شقّ عصای مسلمین» و بزرگترین گناه تلقی گردید. معاویه به همین استدلال امام حسین(ع) را فتنهگر خواند (بحار، 44/212).
و مفتیان اموی با همین استدلال به جنگ با امام حسین(ع) فتوا دادند، ابنزیاد با همین استدلال امام را «عاصی بر خلیفه» شمرد و عمرسعد با همین تفکر گفت: «یا خیل اللّه ارکبی» (وقعة الطف، 193) و شمربن ذیالجوشن با همین تفکر و باور، در جواب اعتراض فردی بر آمرزشخواهیاش، گفت: «وای بر تو، چرا باید از کشتن حسین سرمیپیچیدم حال آن که امیر امر کرده بود و ما اطاعت کردیم و اگر اطاعت نمیکردیم، از این الاغها، بدتر بودیم!» (تاریخ اسلام ذهبی، 5/125). و مفتیان عباسی هم بر همین منول و منهاج سلوک کردند. در مقابل این «معصوم و حجّتتراشی» و دعوت به اطاعت بیقید و شرط به عنوان «ولایتپذیری»؛ پیامبر و امامان با این که خود معصوم و حجت خدا بودند، هیچگاه افراد را با استناد به عصمت و حجّت بودن خودشان، به اطاعت مطلق و بیچون و چرا دعوت نکردند بلکه به صراحت بر حق سؤال و اعتراض تاکید و طلب توجیه منطقی و معقول را یاد میدادند.
وقتی در جنگ حنین پیامبر غنایم فراوان به دست آمده را بین تازه مسلمانان قریش تقسیم کرد، جمعی از انصار به اعتراض گفتند که تا به حال پیامبر با قوم و خویشهایش درگیر بود و به ما توجه داشت ولی حالا که آنها را یافته، ما را از یاد برده است! این سخنان که به گوش رسول خدا(ص) رسید، آنان را جمع کرد و گفت مگر خدا به وسیله من به شما عزت نداد و…؛ آنان از سر رضایت یا ترس تأیید کردند ولی رسولالله(ص) فرمود: چرا در جواب من نمیگویید این ما بودیم که زمانی که همه تو را رانده بودند، تو را پناه دادیم و…؛ بعد هم فرمود چون اینان تازه به اسلام وارد شده ولی هنوز قلبهایشان ایمان نیاورده، خواستم با بخشیدن متاع دنیا، آنان را به دین جذب کنم ولی شما مؤمنانی هستید که محبت و همراهی و همنشینی مرا سزاوارید. (النجعة فی شرح اللمعة 6/193).
متأسفانه سالها است که بعضی عالمان حکومتی به جای این که سخنگوی مردم باشند و اعتراضات آنان به حاکمان را بازگو کنند، به توجیهگری اعمال حاکمان کمر همت بستهاند؛ آن هم نه با به رسمیت شناختن حق اعتراض و دعوت به سؤال و با جوابگویی منطقی و قانعکننده، بلکه با دعوت صرف به ولایتپذیری و توجیه اطاعت مطلق از حاکمان به عنوان اطاعت از ولی فقیه و «حجّت و معصوم شمردن ولی فقیه» و…؛ سابقان این جماعت از دنیا رفتهاند و حالا نوبت لاحقان است تا راه آنان را ادامه دهند! در این راستا شاهدیم که امام جمعه شیراز «ولیفقیه» را «حجت زمان غیبت» میشمارد و امام جمعه بهشهر مخالفت مردم با احداث پتروشیمی میانکاله را «خیانت و مخالفت با رهبری» و…؛ درحالی که الان در زمان غیبت «حجّت خدا» هستیم و ولیفقیه در چارچوب قانون اسلام که در قالب «قانون اساسی» تئوریزه شده، موظف به اداره جامعه است و «ولایتپذیری» این است که مردم در مواجهه با «اوامر قانونی» صادره از ایشان، ضمن اطاعت، حق سؤال و اعتراض داشته باشند و با جواب قانعکننده مواجه شوند. دعوت به اطاعت مطلق از همه «اوامر و منویات» ولیفقیه و «حجّت» شمردن وی، مصداق شرک و ادامه همان دعوت عالمان اموی و عباسی است. امید که رهبری بر این منصوبان نهیب زند و آنان را از اینگونه دعوت به اطاعت، بازدارد.