اخراج دکتر بیژن عبدالکریمی از دانشگاه آزاد بدترین کار در بدترین زمان
گزیده مطالب شماره 699
متاسفانه برخی در ذات اندیشه خود مردم را بسیار کمهوش و بیخبر تصور میکنند و این بزرگترین اشتباهی است که یک قدرت میتواند بکند.
عصرایران؛ ناصر فکوهی (استاد انسانشناسی دانشگاه تهران)- پیش از هر چیز باید برای تاکید بگویم آشنایی من با دکتر عبدالکریمی دورادور و از راه برخی نوشتههایشان و دنبال کردن برخی از سخنرانیهایشان بوده است. ایشان را شخصیتی جدی و کوشا و معتقد به مشرب فکریشان و بهویژه شخصیتی میبینم که شاید بتوان در زمره روشنفکران اصلاحطلب دینی قرار داد و البته استادی که به نظر من به دلیل مطالعات و اشتیاق به دانش و احساس مسئولیت آگاهیرسانی به دانشجویانش مورد احترام آنها و افکار عمومی بوده و هست.
اما شکی نیست که دکتر عبدالکریمی را افزون بر این، شاید به دلیل رشتهاش که بیشتر فلسفه سیاسی است، دغدغهمند موقعیت سیاسی کشور و وضعیت و جایگاه مردم در نظام و آبرویی دانست که بدون آن هیچ حاکمیتی نمیتواند به حکومت خود ادامه دهد. از اینرو تعجب نمیکردم که در سالهایی ایشان چنین با سرسختی وارد گود میشدند تا به دولتها نسبت به خطاهایشان هشدار بدهند و بحث را در چارچوبی از گله و شکایت محدود نکرده، بلکه با منطق و استدلالهای فلسفی و عقلانی، راهحل ارائه داده و راه درست ایجاد اعتماد و آرامش در اذهان عمومی را مطرح کنند. دکتر عبدالکریمی این کار را از طریق مشارکت در برنامههای سخنرانی، نوشتن کتاب و مقاله و بهویژه پذیرش برنامههای مناظره در صداوسیما، که اغلب روشنفکران مواضع آن را جانبدارانه دانسته و در مناظرات و برنامههایش شرکت نمیکنند، انجام میداد و تلاش خود را برای قانع کردن طرف مقابل و در حقیقت مخاطبان صدا و سیما انجام میداد تا نشان دهد هرچند ممکن است به نظر برسد دولتها هدف خود را اشتباه گرفتهاند، اما بیشتر از هدف، اشتباه در شیوهها، مسیرها و روشهایی است که برای این کار انتخاب کردهاند و به خصوص تاکید کند اشتباه قابل اصلاح است.
در حقیقت باید با صراحت بگویم که خبر اخراج ایشان -آن هم به جرم مضحک «دفاع از رژیم سلطنتی»- به نظرم بدترین تصمیم ممکن در بدترین زمان ممکن بود، نه به این معنا که برای یک کار خطا، زمان «خوبی» هم وجود داشته باشد، بلکه به این معنا که اینگونه تصمیمگیریهای شتابزده که هر کدام از آنها به اندازه صدها صفحه نوشته و صدها برنامه تلویزیونی و رسانهای به یک حاکمیت ضربه میزنند، آنهم در شرایطی که جان مردم از گرانی و بیماری کرونا و سایر مشکلات و معضلات ناشی از بیکفایتی مسئولان به لب رسیده است، خواهی نخواهی هر شنوندهای را به این فکر میاندازد که شاید ارادهای در کار باشد که وضعیت و فشار را بر همه مردم بیشتر کرده و نارضایتسازی سیستماتیک انجام دهد.
سخن را در این نوشته طولانی نمیکنم زیرا فرصت لازم برای تشریح مساله را ندارم، اما لزوما اگر فرصت باشد، این کار خواهم کرد: وجود امکان اعتراض و تحلیل و تفسیر اشتباهات حاکمیت و زمینههای فکری آن -حتی اگر با تحلیل نادرستی انجام شده باشد- امروز نه تنها در قالب حق اعتراض مشروع و مسالمتآمیز قرار میگیرد، بلکه امری است به سود حاکمیت نه به زیان آن زیرا با تصحیح اشتباهها عمرش را دراز میکند. به همین دلیل چنین روشهایی آن هم وقتی از طرف یک روشنفکر دینی و طرفدار اصلاحات دینی انجام میگیرد باید با استقبال حاکمیت روبرو شود و البته تصمیم اخراج ایشان را نه دولت بلکه یک نهاد غیردولتی گرفته اما نهادی آنقدر بزرگ و توانا که هیچکس باور نخواهد کرد که این تصمیم بدون مشورت گرفته شده باشد.
بنابراین این پرسش پیش میآید تا چه اندازه باید جهان و کشور خود را نشناخت، تا چه حد باید ناشی و کار ناشناس بود، یا شاید آگاهانه یا ناخودآگاهانه تا چه اندازه باید به فکر تفرقهافکنی بود که چنین حُکمی صادر کرد، آنهم با چنین بهانه مضحکی و در چنین زمانه سهمناکی برای مردم ما که بلا پشت بلا از راه میرسد؟ باید بگویم من به عنوان یک آسیبشناس، رویکرد ایشان را درک میکنم. این یک رویکردی انتقادی است و خود نیز نمیتوانم فکر کنم چطور اصحاب علوماجتماعی میتوانند چشم بر مشکلات اجتماعی و خطاهای حاکمیتی ببندند؟ که نخواهند بست. و اگر این کار برای بیاثر کردن سخنان آقای عبدالکریمی بوده است، شکی نداشته باشیم که از این پس سخنان ایشان دهها برابر انعکاس و بُرد خواهد داشت.
تمثیلی هست که من همیشه برای کسانی که مسئولیتهای تصمیمگیری دارند میگویم: این که دانشگاهیان در علوم انسانی و اجتماعی نقش پزشکان یک جامعه را دارند و نباید از آنها انتظار تعریف و تمجید داشت. کسانی که به جای گوش سپردن به انتقادات و تلاش برای جبران آنها، دست به چنین روشهایی میزنند، باید متوجه تاثیر کار خود باشند، زیرا اگر هدفشان آن است که گروه کوچکی از متخصصان این علوم را که هنوز دغدغهمند جامعه خود هستند را ساکت کنند هرگز به این هدف نمیرسند و اگر هم برسند زیان اصلی نه متوجه این افراد بلکه خود آن مسئولان است. این مسئولان هستند که بزرگترین ضربه را (خواسته یا ناخواسته) به سیستم میزنند و نه شخصیتهایی چون دکتر عبدالکریمی.
نام دکتر عبدالکریمی با همین «اخراج» در سراسر جهان انتشار یافته و هزاران هزار نفر افراد دیگر را به جمع علاقمندانش اضافه میکند درحالی که پیش از این سخنان ایشان حداکثر در ردههای بسیار محدودی از جامعه دیده میشد و طالب داشت، اما رفتارهایی این چنینی نه فقط سطح مخاطبان ایشان را به شدت بالا میبرد بلکه برای تمام دشمنانی که مایلند راهحلهای رادیکال و خشونتبار را تنها راهحلهای ممکن در امروز ایران نشان دهند، بهترین نشانه که دیگر هیچ راهی برای رسیدن به مطالبات خود ندارند جز خشونت. امید ما آن است که این تصمیم نادرست هرچه سریعتر از دستور کار خارج و مسئولان متوجه شوند با بستن هر دری برای انتقاد آرام و آرامشبخش و میانهروانه، صدها در را برای رادیکالیسم و اعتراضهای خشونتآمیز باز خواهند کرد. امروز حتی بازماندگان خود خاندان پهلوی نیز از خود دفاع نمیکنند و تصمیمگیرندگان این دانشگاه مایلند که مخاطبان اخبار بپذیرند استادی که خود بیست سال است او را به همه محافل دعوت کردهاند تا برایشان سخن بگوید یک شبه طرفدار رژیم سابق شده باشد. متاسفانه برخی در ذات اندیشه خود مردم را بسیار کمهوش و بیخبر تصور میکنند و این بزرگترین اشتباهی است که یک قدرت میتواند بکند.