روحانیون چنان درگیر سیاست و قدرت شدند که کار تبلیغ فرهنگ رسمی به خصوص در صداوسیما به دست مداحان افتاد، سر و کار مداحان هم با احساسات است.
اگر جنس اعتراضات اخیر یا جاری را بیشتر «فرهنگی» بدانیم این پرسش به میان میآید که چرا فرهنگ رسمی برای جوانان معترض یا «نسل زد»-متأثر از انقلاب هوش و فضای دیجیتال- جذاب نیست؟
عصرایران؛ مهرداد خدیر- اگر جنس اعتراضات اخیر یا جاری را بیشتر «فرهنگی» بدانیم (از این حیث که ماهیت اعتراضات در سالهای 78 و 88 سیاسی و در سالهای 96 و 98 اقتصادی- معیشتی بود) آنگاه این پرسش به میان میآید که چرا فرهنگ رسمی برای جوانان معترض یا نسل جدید که اصطلاحا به عنوان «نسل زد» -نسلی متأثر از انقلاب هوش و زیسته در فضای دیجیتال و شبکههای اجتماعی- جذاب نیست؟
در ادبیات رسمی و در رسانههای حکومتی البته با انکار یا تحقیر این بخش و با استناد به مراسم رسمی یا ایدیولوژیک اصرار فراوانی به چشم میخورد که گفته شود همچنان جذاب است ولی پرسش این یادداشت کاهش جذابیت یا ناجذابیت نزد معترضان است نه میان حامیان و معترضان و تعداد و درصد دو گروه را هم با انتخابات میتوان سنجید نه با تکرار تجمعها در چند روز در فضای امن و با تبلیغ و اجازه ندادن و ناامن کردن برای دیگران.
جامعهشناسانی که در روزهای اخیر و در گفتوگوهای منتشره در رسانههای رسمی یا حتی در برنامه «شیوه» در صدا و سیما به جنس فرهنگی این اعتراضات اشاره کردهاند نیز البته نقش پیشینه سیاسی و معیشتی را انکار نمیکنند و تلاش دیگران برای بهرهبرداریهای سیاسی هم قابل انکار نیست اما هریک میتواند موضوع یادداشت جداگانهای باشد و در اینجا پرسش مشخص این است که چرا فرهنگ رسمی برای جوانان معترض جذاب نیست؟ در پاسخ به این پرسش که به صورت یک گزاره پیش چشم همه ماست و در چند هفته اخیر عیان و عریانتر هم شده به این موارد و نکات میتوان اشاره کرد:
اول: هیچکس نمیتواند انکار کند که لیبرالیسم و حتی فرهنگ سرمایهداری با زرق و برق و رنگ و روغن فراوان دستکم از حیث ظاهر جذاب است. دستگاه رسمی فرهنگی اما از ابتدا برای مقابله با ماتریالیسم و کمونیسم و مارکسیسم طراحی شده بود کما اینکه همت نظریهپردازانی چون دکتر سروش در آغاز جمهوری اسلامی معطوف به دفاع از اسلام در مقابل ماتریالیسم بود و نه لیبرالیسم. وقتی خود او بعدتر متأثر از آرای کارل پوپر از تکثرگرایی و پلورالیسم و نه الزاما لیبرالیسم دفاع کرد به جای اینکه کسی مانند خود او را به هماوردی بفرستند گروه فشار مأموریت یافت و تبلیغ فرهنگ رسمی که روزگاری در ادبیات فلسفی و استدلالی امثال سروش در مکتوبات جلوه میکرد به دست گروه فشار و بعدتر مداحان افتاد.
دوم: رضاشاه تصور میکرد محصلان اعزامی به فرنگ تنها فنون و علوم را میآموزند و جذب شیوه حکمرانی و دموکراسی نمیشوند. حال آن که مهدی بازرگان مندس ترمودینامیک و یدا… سحابی زمینشناس شدند و بازگشتند درحالی که با دموکراسی هم آشنا شده بودند. شاه هم تصور میکرد مدرنیسم و دانشگاه کفایت میکند حال آن که مدرنیسم پوسته بود و مدرنیته هسته و سیاسیترین دانشجویان از دانشکده فنی برخاستند. بعد از انقلاب هم تصور میشد مشکل به خاطر دانشجویان متمایل به گروه هاس و استادان ناسازگار با فرهنگ رسمی جدید و بهنام انقلاب فرهنگی کنارشان گذاشتند و در فضای جدید با دانشجو و استاد جدید سر جوانان با دانشگاه گرم میشود و دیرتر متقاضی بازار کار میشوند و استادان مطلوب را هم خودشان تربیت میکنند حال آن که استادان دیگر خود را انطباق دادند و آن که علیه فرهنگ رسمی شورید استاد جانباز دانشگاه تربیت مدرس بود که قاضی همدانی برای او در مرحله بدوی حکم اعدام هم صادر کرد!
سوم: اگر فرهنگ رسمی همچنان جذابیت داشت برابر آماری که یک نماینده خانم مجلس فعلی که قاعدتا از انواع فیلترها گذشته در جریان مخالفت با وزیر پیشنهادی ثروتمند برای رفاه کارگران اعلام کرده بیش از 5هزار نفر از فرزندان کار به دستان در غرب تحصیل یا زندگی نمیکردند و به جای آن در چین و روسیه، ونزوئلا روزگار میگذراندند.
چهارم: هرچند جلوههای وفاداری و تبعیت و علاقهگاه بیهیچ انگیزه مادی و یک سر از سر علاقه قابل انکار نیست اما بخشی از آنچه وفاداری به فرهنگ رسمی نزد عدهای دیگر پنداشته میشود در واقع تظاهر به آن است به گونهای که در مراجعه به دستگاههای مختلف میتوان حدس زد ظاهر و شکل پیراهن و نوع دکمههای شخص چگونه است. مردان همان دستگاه هم حسب اعتقاد یا به خاطر ارتقای اداری رعایت میکنند و نهایتا چهارشنبه آخر هفته ریش خود را میتراشند و به شمال یا دماوند میروند و دوباره از شنبه شروع میکنند. خانمهای متفاوت اما امکان این انطباق را ندارند و میان آنان با فرهنگ رسمی بیشتر فاصله میافتد. به گونهای که مرد هوادار فرهنگ رسمی یا معترض را دشوارتر از زن میتوان تشخیص داد.
پنجم: هیچگاه مداحان اینقدر میداندار تبلیغ فرهنگ رسمی نبودند. روحانیون چنان درگیر سیاست و قدرت شدند که کار تبلیغ فرهنگ رسمی به خصوص در صداوسیما به دست مداحان افتاد. سر و کار مداحان هم با احساسات است و بازار آنان هر قدر در ماههای سوگواری پر رونق باشد در ماههای دیگر کالای چندانی برای عرضه ندارند چون بناشان بر اشکانگیزی است. درست است که با تأکید بر شیوههای احساسی جوانانی را در آن سو جذب میکنند و بعضا پشتوانهای برای تحصیل سهمیهای و استخدام و نشستن در جایگاههای مدیریتی میشود اما نزد دیگر جوانان این تصور پدید آمده که فاقد روح فرهنگی و به قصد پیشرفتهای مادی است و جامعه را دوقطبی کرده تا به تعبیر آقای حداد عادل یا شخص صددرصد حزباللهی است یا کاملا مخالف.
ششم: دقت کنیم که صحبت از جذابیت است نه حقانیت و مفید بودن. کدوی آبپز هر قدر هم پرخاصیت باشد جذابیت مرغ سوخاری و پیتزا را برای نسل جوان ندارد حالا شما از صبح تا شب اندر فواید کدوی آبپز و مضرات پیتزا در صدا و سیما برنامه بگذار!
هفتم: مردم کالای مورد نیاز خود را اگر در بازار رسمی پیدا نکنند به بازار غیررسمی رجوع میکنند. روزگاری نیاز معنوی غالب جامعه را روحانیون تأمین میکردند. بعدتر که آنان درگیر حکومت و از جامعه دور شدند بازار کلاسهای معنویت و موفقیت و مثبتاندیشی گرم شد و بعد خود آنها درگیر جنبههای تجاری و پولدار شدن در ده جلسه و رقابت با خود شدند و همزمان فضای مجازی و شبکههای اجتماعی سربرکشید و سلبریتیها جای روشنفکران را گرفتند و حالا که چشم باز کردهاند و از نفوذ سلبریتیها متعجباند، پیشنهاد میکنند در قرارداد با سلبریتیها مادهای بگنجانند که اگر موضع مخالف گرفت پول او را پس بگیرند! یعنی اعتراف میکنند جذابیت ندارند و با پول تهدید میکنند. میتوان حدس زد برای گردآوردن هنرمندان نامعترض یا ساکت در مراسم اخیر مرکز سیمرغ در صدا و سیما چه مرارتی متحمل شدند.
هشتم: گفتمان رسمی برای تقویت خود حامیان را به لحاظ مادی تشویق میکند ولی حمایت مادی همانا و تغییر طبقه همانا و در طبقه بالاتر اقتصادی و اجتماعی فرهنگ دیگری حاکم است که اگر مطابق آن نشوی آن پول به چه کار میآید و اگر بخواهی منطبق شوی ولی ظاهر را جای دیگر رعایت کنی منظره چندش آوری از ریا شکل میگیرد و اعتراض جاری فقط برای مطالبه سبک زندگی مورد علاقه نیست علیه فرهنگ ریا هم هست.
نهم: یکی از ناجذابترین بخشهای منظومه فرهنگ رسمی بیگمان آموزش و پرورش است. چه برای معلمان و چه دانشآموزان. هر قدر در 6سال اول آموزشها کاربردی است و حتی مفاهیم حداقلی ایدیولوژیک قابل توجیه است در 6سال دوم به شدت غیرکاربردی و عملا تحت تأثیر کنکور است. با گسترش دانشگاهها و ظرفیتهای خالی این حربه هم کارا نیست و مشخص است که رشتههای خاص و بالاتر از پیش برای 6 هزار معدل 20 و سهمیهایها کنار گذاشته شده و بقیه با این ساختار ارتباط برقرار نمیکنند و عملا آموزش و پرورش به جای تبلیغ فرهنگ رسمی بچهها را دور و زده کرده و این گزاره نیاز به ارایه دلیل و مدرک ندارد چرا که بچههایی که در خیابانها آمدهاند در همین ساختار پرورش یافتهاند. در دولتهای قبل تلاشهایی صورت گرفت اما وزیر کنونی از ابتدا دچار اشتباه محاسباتی شد و گمان کرد هرچه ایدیولوژی بیشتر تزریق کند بچههای مطیعتری تحویل جامعه میدهد و از اینرو میتوان حدس زد بزرگترین چالش بعد از این تحولات گریبان مدیریت آموزش و پرورش را خواهد گرفت. چون حکومت انتظار تبلیغ بیشتر گفتمان رسمی را دارد و خانوادهها کمتر. یک دلیل هم این است که فرزندان خودشان غالبا یا در مدارس غیرانتفاعی درس میخوانند یا در مدارس شاهد و با این که 34 سال از پایان جنگ گذشته مدارس خاص برپاست و از فضای مدارس دولتی دورند.
دهم: فرهنگ رسمی نزد جوانان معترض جذاب نیست چون ایران متکثر و متنوع است و اگر بتوانند اقتصاد را به انحصار درآورند و حاکمیت را با حذف پیشاپیش رقبا در انتخابات یکدست کنند فرهنگ یکدست شدنی نیست چون جوانان امروز در بطن انقلاب هوش پرورش یافتهاند و در دو سال کرونا در این فضا زندگی کردهاند. نمیتوانی فضا را به روی دختران باز کنی و بعد انتظار داشته باشی مانند مادران و مادربزرگها بیندیشند و زندگی کنند. فرهنگ رسمی گرفتار یک تعارض جدی شده چون اگر از این دختران فقط انتظار مادری و همسری دارد نه نقش اجتماعی چرا این همه میدان میدهد و در حال تحصیل و فعالیتاند و اگر به رسمیت شناخته بگذارد در سیاست، در اقتصاد و در فرهنگ رشد کنند.
مشکل اصلی فرهنگ رسمی با زنان است که نمیداند آنان را برای جامعه پرورش دهد یا برای همسری و مادری. در رژیم گذشته در اولی افراط شد و در سالهای اخیر در تبلیغ برای بازگشت به خانه در دومی. شریعتی هم علیه سنت شورید و هم علیه مدرنیسم تصنعی و در میانه زن مطبخی و زن عروسکی زنی دیگر را وارد جامعه کرد. دختران و زنان نسل تازه و فاصلهدار با گفتمان رسمی هرقدر هم به ساختار معترض باشند از این حیث به روح انقلابی تعلق دارند.