نهجالبلاغه بعد از قرآن، بزرگترین کتاب ما است که آن را نمیخوانیم و نمیشناسیم، چنانکه قرآن را نیز نمیشناسیم و آن را فقط ستایش میکنیم، میبوسیم و تبرک میدانیم.
درد انسان، درد انسان متعالی، تنهایی و عشق است؛ و میبینیم علی (علیهالسلام)، همان علی (علیهالسلام) که مینالد و دائماً فریاد میزند و سکوتش دردآور است. سخنش دردآور است، و همان علی که عمری شمشیر زده، جنگها کرده، فداکاریها نموده و جامعهای را با قدرت و جهادش پی ریخته و به وجود آورده است، حال در جمع یارانش تنهاست و نیز میبینیم که نیمهشبهای خاموش مدینه را ترک میکند و سر در حلقوم چاه، مینالد.
دکتر علی شریعتی میگوید: ما بیش از هرچیز به تعلیم نیازمندیم، و حتی پیش از تبلیغ، به معرفت و آشنایی علمی نیاز داریم. یکی از بزرگترین مسائلی که در تاریخ و جامعه ما مطرح است اسلام و تشیع میباشد که بسیاری از ما بدان معتقدیم، اما آن را به درستی نمیشناسیم. به مذهبی ایمان داریم که آشنایی درست و منطقی از آن نداریم. مثلاً به علی (علیهالسلام) به عنوان یک امام، یک مرد بزرگ، یک ابرمرد حقیقی و به عنوان کسی که همه احساسها و تقدیسهای ما را به خود اختصاص داده، اعتقاد داریم و همیشه در طول تاریخ، بعد از اسلام، ملت ما افتخار ستایش او را داشته است، اما متاسفانه آنچنان که باید و شاید او را نشناخته است؛ زیرا بیشتر به ستایش ایشان پرداخته شده نه شناختن او. اینگونه مدحها و محبتها در میان همه ملتها نسبت به معبودشان، پیغمبرشان و قهرمانانشان هست، اما این معرفت است که با ارزش است. امکان ندارد جامعهای و ملتی علی (علیهالسلام) را بشناسد و درست بفهمد، و از شکنجهآمیزترین و سختترین محرومیتهایی که جوامع دچار آن هستند، رنج ببرد. ما در زمان خود موظف به شناختن امام هستیم، نه محبت بدون معرفت به امام. البته نسبت به محبت ورزیدن انتقادی نداریم. چگونه ممکن است کسی علی را بشناسد و به او عشق نورزد و او را نستاید؟ اما این محبت نتیجه شناختن علی و آشنا شدن با زیبائیهای عظیم یک روح باشکوه، و عظمت و پاکی یک انسان بزرگ است. محبتی که معلول این معرفت است، نجاتبخش میباشد و روح زندگی یک جامعه است.
غربت نهجالبلاغه
نهجالبلاغه بعد از قرآن، بزرگترین کتاب ما است که آن را نمیخوانیم و نمیشناسیم، چنانکه قرآن را نیز نمیشناسیم و آن را فقط ستایش میکنیم، میبوسیم و تبرک میدانیم. قرآن و نهجالبلاغه را تجلیل و ستایش میکنیم، اما چه فایده و چه تاثیری میتواند داشته باشد، وقتی که در آن تدبّر نمیکنیم. نهجالبلاغه به اقرار اغلب دانشمندان و نویسندگان و ادبای معاصر، حتی عرب، بعد از قرآن، زیباترین متن عربی است. مجموعهای در بردارنده سخنانی عمیق در کمال فصاحت و بلاغت و کتابی حاوی دستورات ارزشمند اخلاقی است. شاید، 25سال سکوت علی (علیهالسلام) از همه سخنانی که آن حضرت در دوران عمر خویش فرموده است؛ رساتر، بلیغتر، زیباتر، اثربخشتر و آموزندهتر باشد. سکوتی که خطاب به همه انسانهاست، انسانهایی که علی را میشناسند. بیست و پنج سال سکوت در نهایت سختی و سنگینی برای یک انسان، آن هم نه یک انسان گوشهگیر و راهب، بلکه یک انسان فعال اجتماعی. امام گاه با سخنانش حرف میزند و گاه با سکوتش، گاه با پیروزیش درس میدهد و گاه با شکستش. مخاطب امام ما هستیم و رسالت ما نیز معلوم است: شناختن این درسها، خواندن این سخنان و شنیدن این سکوتها…
درد بزرگمرد تاریخ
متاسفانه حضرت علی علیهالسلام با این عظمت هنوز در بین شیعیانش نیز مجهول و ناشناخته مانده است. هنوز بسیاری از فضایل و ارزشهای انسانی ایشان را نیافتهایم. اما به راستی ارزشهای انسانی علی علیهالسلام چیست؟ یکی از مسائلی که درباره ایشان مطرح نشده، مساله تنهایی علی (علیهالسلام) است. کسی که به یک معبود، به یک معشوق عشق میورزد، با همه چهرههای دیگر بیگانه میشود و جز در آرزوی او نیست، خود به خود وقتی که او نیست، تنها میماند و کسی که با افراد و اشیای پیرامونش بیگانه است، متجانس نیست، تنها میماند، احساس تنهایی میکند.
انسان هرچه به مرحله انسان بودن، نزدیکتر میشود، احساس تنهایی بیشتری میکند؛ و از جامعه و زمان فاصله میگیرد. در شرح حال نوابع میبینیم یکی از صفات شخصی آنان، تنهائیشان در زمان خود آنها است. در زمان خود مجهولاند، غریباند و در وطن خویش بیگانهاند، و آیندگان بهتر میتوانند، آنها، اثرشان، سخنانشان و سطح اندیشه و هنرشان را بهفمند. چه کسی تنها نیست؟ کسی که با همه، یعنی در سطح همه است، کسی که رنگ زمان به خود میگیرد، رنگ همه را به خود میگیرد و با همگان تفاهم دارد و در سطح موجود است و با وضع موجود، به هر شکلش و هر بُعدش منطبق است. احساس تنهایی و خلاء، مربوط به روحی است که آنچه در این جامعه و زمان و در این ابتذال روزمرگی وجود دارد، نمیتواند سیرش کند.
درد انسان، درد انسان متعالی، تنهایی و عشق است؛ و میبینیم علی (علیهالسلام)، همان علی (علیهالسلام) که مینالد و دائماً فریاد میزند و سکوتش دردآور است. سخنش دردآور است، و همان علی که عمری شمشیر زده، جنگها کرده، فداکاریها نموده و جامعهای را با قدرت و جهادش پی ریخته و به وجود آورده است، حال در جمع یارانش تنهاست و نیز میبینیم که نیمهشبهای خاموش مدینه را ترک میکند و سر در حلقوم چاه، مینالد. امام کسی را ندارد که برایش حرف بزند، گوشی نیست که سخنانش را بشنود، و فردی نیست که او را بفهمد. رنج بزرگ یک انسان این است که عظمت او و شخصیت او در قالب فکرهای کوتاه و در برابر نگاههای پست و پلید و احساس او در روحهای بسیار آلوده و اندک و تنگ قرار گیرد؛ و این مرد که روی این زمین خودش را تنها مییابد، با این زمین و آسمان بیگانه است و فقط رسالت و وظیفهاش او را با این جامعه و این شهر پیوند داده است.
علی در طول تاریخ، تنها انسانی است که در ابعاد مختلف و حتی متناقضی که در یک انسان جمع نمیشود قهرمان است. مثل یک کارگر ساده با دست و بازویش خاک را میکند و در آن سرزمین سوزان بدون ابزار، قنات میکند، مانند یک حکیم میاندیشد، همچون یک عاشق بزرگ و یک عارف عظیم عشق میورزد، به سان یک قهرمان شمشیر میزند و همانند یک سیاستمدار رهبری میکند و مانند یک معلم اخلاق مظهر و سرمشق فضایل انسانی برای یک جامعه است.
هم یک پدر است و یک دوست وفادار و هم یک همسر نمونه. چنین انسانی است که در دنیا تنهاست. علی (علیهالسلام) در میان پیروانش هم تنهاست، در اوج ستایشهایی که از او میشود مجهول مانده است. درد علی (علیهالسلام) دوگونه است: یک درد، دردی است که از زخم شمشیر ابنملجم در فرق مبارکش احساس میکند، و درد دیگر، دردی است که او را تنها در نیمهشبهای خاموش به دل نخلستانهای اطراف مدینه کشانده… و به ناله درآورده است و ما تنها بر دردی میگرییم که از شمشیر ابنملجم در فرقش احساس میکند. اما، این درد علی (علیهالسلام) نیست. دردی که چنان روح بزرگی را به ناله آورده است، تنهایی است، که ما آن را نمیشناسیم! باید این درد را بشناسیم، نه آن درد را. که علی (علیهالسلام) درد شمشیر را احساس نمیکند، و… ما درد علی را احساس نمیکنیم. پروردگارا! قلبمان را با روح آسمانیاش، پیوند زن. «انتخاب»