زنی قدبلند و باصدایی زمخت موفق میشود بقیه را ساکت کند. او رو به من میگوید: «خدا خیرت بده اگر مسئول هستی، یهکاری کن ما رو عقیم کنن به خدا پولش هم میدیم؛ البته قسطی، آخه ماهارو چه به مادری؟! این دولت فکر نمیکنه بچهای که یهزن کارتنخواب به دنیا میآد، اصلا چرا باید به دنیا بیاد؟! این آدمهایی که توی «مجلس» نشستن اگر یکبار بیان شوش و هرندی رو ببینن که چطور در آنجا بچههای کوچک پایپ بهدست مواد میکشن و با گدایی دستوپا میزنن، متوجه میشوند اینها به درد مملکت نمیخورن.
آنها میگن نباید حق مادریرو از زنان کارتنخواب بگیریم. کدام حق؟ کدام مادری؟ چرا نمیان توی این پاتوقها و گرمخانهها بگردن و نظر خود مارو بپرسن؟ چرا در مورد مهمترین بدبختی ما کسایی تصمیم میگیرن که حتی یک معتادرو از نزدیک ندیدن؟!» ازشان میپرسم چرا از وسایل پیشگیرانه استفاده نمیکنید یا به شما نمیدهند؟ یکی از زنها که طاهره نام دارد، میخندد و میگوید: «عزیزم! چه تصوری از رابطه برای یک گرم شیشه بین دو معتاد داری؟ فکر کردی یه رابطه عاشقانه است؟! کاری که با ما میشه در واقع تجاوزه. کسی ماهارو به آدم حساب نمیکنه، حداقل بیان به خاطر اون بچههای بیگناه هر زن معتادی که خودش راضییه رو عقیم کنند و خلاص!»