دولت احمدینژاد پوپولیسم پولدار بود و دولت رئیسی پوپولیسم بیپول
گزیده مطالب شماره 772
سعید حجاریان گفت: من پیشنهاد میکنم دولت استعفا دهد و برود. هرچه زودتر، بهتر! حضور این دولت و تفکر خسارت محض است.
روزنامه اعتماد با سعید حجاریان درباره چشمانداز پیشروی گروههای سیاسی دموکراسی و شبهدموکراسی گفتوگو کرده است. بخشهای مهم این گفتوگو را در ادامه میخوانید:
بعضی مسائل گذرا هستند و چنانکه میبینیم اثرشان بعد از مدت کوتاهی محو میشود در مقابل بعضی رویدادها واجد اهمیتند و کوتاهمدت نیستند. مثل بحرانی شدن وضعیت صندوقهای بازنشستگی، بحران آب، فرار سرمایهها و همینطور مسائلی که بهطور مستقیم به تبعیض مربوط میشود ازجمله موضوع مشخص زنان. معالوصف دولت ایران با چنین بحرانهایی دستوپنجه نرم میکند و نیک میداند هریک از اینها قادرند به شدت زمین سیاست را بلرزانند و به همین دلیل میبینیم سراسیمه، بیکیفیت و بدون هیچ پشتوانهای سند و لایحه و طرح منتشر میکنند. ما زمانی شبهدموکراسی (quasi-democracy) داشتیم و وضعیت را در قالب رژیمهای هیبریدی تحلیل میکردیم، امروز با نادموکراسی (pseudo-democracy) مواجه هستیم. میخواهم بگویم تا زمانی دموکراسی خودمانی داشتیم، اما امروز سخن از هر نوع دموکراسی مایه تمسخر است و این حقیقتا مایه تاسف و وهن است. مرزهای اصلاحطلبی میتوانم بگویم ما از یکطرف با شبهاصلاحطلبان مواجه هستیم و از یکطرف با معدود افراد آوانگارد. سایرین فعلا در حالت اغما به سر میبرند و تلاش دارند راهی برای برونرفت از وضع کنونی پیدا کنند.
با این وجود من هنوز معتقدم میان اصلاحطلبی و اصولگرایی مرزهایی وجود دارد. اولا، بخش قابل ملاحظهای از اصلاحطلبان سرسپرده نیستند. ثانیا، سرکوبگر نیستند و میل به خشونت ندارند. از آن مهمتر دستکم طرحها و تئوریهایی برای اداره بهتر کشور دارند. اپوزیسیون خارج از کشور به خود مشغول است. یعنی به جای آنکه خود را آلترناتیو یک نظام سیاسی بداند، به جان هم افتاده و درگیر مسائل داخلیاش است. از این گذشته، آنها به علت دوری از وطن چندان با مصائب مردم آشنا نیستند. لذا بعضا طرحهایی انتزاعی ارایه میکنند بیآنکه درباره مقدمات و ملزومات آن تامل کرده باشند. اگر پروژه حجاب اختیاری به سرانجام رسیده، چون در پس و پشت آن تقاضایی چهل ساله بوده است. اما برای مثال پروژههایی از جنس تحریم کالاها یا برندها یا مواردی از این دست لزوما به سرانجام نمیرسند.
مثلا تحریم خرید خودروی بیکیفیت و گرانقیمت برای بعضی ناممکن است، زیرا معاششان به این مکانیسم حملونقل گره خورده است. از این گذشته، مردم ایران یکدست نیستند. سیاست آلترناتیو در زمین فعلی سیاست ایران جمهوریخواهی محض است، یعنی جمهوری بدون پسوند و پیشوند. در غرب نمیگذارند فاشیستها روی کار بیایند. مگر نمیگوییم آنجا آزادی است؟ آنها میگویند بعضی گفتمانها و احزاب از نردبان دموکراسی بالا میروند و زمانیکه مستقر شدند نردبان را میشکنند. اساسا بعضی نظامهای سیاسی و گفتمانها خودویرانگر هستند و این «خود» ناظر به حامیان آنها نیست همه مردم و سرزمین را نابود میکنند. از این زاویه باید مقابل رادیکالیسم ایستاد. من معتقدم نمیشود به سلطنت مطلقه و موروثی یا امارت اسلامی رای داد. اینها مخالف اعلامیه جهانی حقوق بشر هستند که در حکم سند بالادستی و از جنس حقوق سخت است. دیکتاتوری مصلح برای ایران سم مهلک است، زیرا مافیا و دیکتاتوری همدست میشوند و حرث و نسل را میسوزانند.
شاید کلمه «تعلیق» بتواند این وضعیت را توصیف کند. در این وضعیت باید منتظر ماند و دید داخل و خارج به چه تفاهمی میرسند. البته که من معتقدم این تفاهم راجع به دموکراسی نخواهد بود ولی امیدوارم معطوف به رفع الم باشد. اگر وضعیت «تعلیق» به «انسداد» برسد و فشارهای اقتصادی بیش از پیش شود، ممکن است ساخت قدرت در مقابل غرب نرمش نشان دهد. دولت آقای رییسی پوپولیست، شعارمحور و ناتوان است. این سه فاکتور ممکن است باعث شود ما دولت سیزدهم را با دولت آقای احمدینژاد یکی بدانیم. حال آنکه دولت معجزه، پوپولیستِ پولدار بود، اما دولت فعلی، پوپولیستِ بیپول است. یعنی شانسی برای جلب نظر مردم ندارد. ناتوانی دولت سیزدهم فقط معطوف به کارگزارانش و چند انتصاب بیقواره نیست. مشکل در راس آن و رییسجمهور است. من پیشنهاد میکنم دولت استعفا دهد و برود. هرچه زودتر، بهتر! حضور این دولت و تفکر خسارت محض است. من نمیگویم آقای رییسی برود و یک اصلاحطلب ششدانگ جانشین او شود. میگویم داخل مجلس حلوعقدی که دارند، خودشان بنشینند و یک گزینه کارآمد پیدا کنند. یعنی اگر از انتخابات عبور کردهاند، دستکم کارآمدی داشته باشند. اصلاحطلبان انتخابات را تحریم نمیکنند، اما دیگر دست به کار عبث نمیزنند، چون التفات پیدا کردهاند قانون کاغذ است و قدرت پشت قانون و مجری آن اهمیت فراوان دارد.
احمدینژاد؛ از یک انقلابی دو آتشه تا اپوزیسیون
به گزارش خبر فوری، سوم تیر، سالروز یکی از مهمترین انتخابات ریاست جمهوری تاریخ ایران است. در این روز دور دوم انتخابات ریاست جمهوری سال 1384 برگزار شد و بعد از اعلام نتایج مشخص شد که محمود احمدینژاد با کسب بیش از 17 میلیون رای (حدود 61 درصد) به عنوان رئیسجمهور ایران انتخاب شده است. از روز طلوع سیاسی احمدینژاد تا غروبش، اتفاقات عجیب زیادی در ایران رخ داده و شخص احمدینژاد هم فراز و فرود زیادی را تجربه کرده است. اما به راستی محمود احمدینژاد چه کرد و از چه خصوصیاتی برخوردار بود و ایران در عصر او چه تجربهای داشت؟ در این گزارش قصد داریم مروری کوتاه بر رفتارهای سیاسی احمدینژاد به عنوان نماد نوعی خاص از سیاستمداری داشته باشیم.
کاپشن پوش سازش ناپذیر که چهره گم شده اصولگرایان شد
ایران در سال 84 در کرانه دورهای جدید از حیات خود بود. اصلاحات به پایان خود رسیده و مخالفان اصلاحطلبی در حال قدرت گرفتن بودند. مجلس در دست اصولگرایان بود و مخالفان خاتمی نیز او را به بدقولی، ترس و عدم وفای به عهد متهم میکردند. در این حین، طبقه متوسط سرخورده از تحولات اجتماعی بود و بیعلاقه، انتخابات ریاست جمهوری سال 84 را دنبال میکرد و طبقات پایین نیز مجذوب فردی با ویژگیهای کاریزماتیک نشده بودند. شکست اصلاحطلبان در انتخابات 1384 آنقدرها هم آسان نبود. اصولگرایان اگرچه وارد فعالیت حزبی شده بودند اما چهرهها و شعارهای جذابی نداشتند و همین امر باعث نگرانی آنها شده بود. تقابل احمد توکلی و هاشمی رفسنجانی و ناطق نوری و خاتمی به اصولگرایان درس بزرگی داده بود: فقدان یک چهره کاریزماتیک با شعارهای جدید، نو و جذاب علت اصلی شکست آنها بود. با این حال، همین انتخابات (به خصوص انتخابات 1372) به آنان نشان داد شعارهای عدالتخواهانه چقدر میتواند برای آنها مفید باشد.
احمد توکلی در آن سال با انتقادات تندی که به هاشمی رفسنجانی و اطرافیانش داشت توانست به یک پدیده تبدیل شود. شعارهای عدالتخواهانه او بسیار تاثیرگذار بودند اما فقدان کاریزما باعث شد نهایتا او حدود 4 میلیون رای بیاورد و از هاشمی رفسنجانی شکست بخورد. در سال 1382 و با انتخاب محمود احمدینژاد به عنوان شهردار تهران، گمشده اصولگرایان پیدا شد. احمدینژاد یک اصولگرای انقلابی تند و کاریزماتیک بود که با شعارهای عدالتخواهانه و کاریزمای خاصش میتوانست آراء بسیاری را جذب کند. استاندار سابق اردبیل حالا یکی از مخالفان سرسخت خاندان هاشمی، کارگزاران و اصلاحطلبان شده بود و در 2سال حضورش در شهرداری تهران نیز نشان داد که چهرهای جذاب برای توده مردم است. احمدینژاد آنتیتز خاتمی و سایر چهرههای مهم اصلاحطلبی بود. او به جای آزادی بر عدالت تاکید داشت، با خوی و منش اعتدالی خاتمی در مقابل غرب مخالف بود و بر حفظ ارزشهای انقلابی تاکید میکرد، مخالف مناسبات سیاسی و مصلحت بود و حتی در پوشش نیز سعی میکرد فاصله خود را از سیاستمداران وقت ایران حفظ کند. این «تک» بودن نهایتا به محمود کمک کرد که در انتخابات ریاست جمهوری سال 1384 به یک پدیده تبدیل شده و حتی در دور دوم هاشمی رفسنجانی، قدرتمندترین سیاستمدار وقت ایران را شکست دهد و رئیسجمهور ایران شود.
وقتی محمود با همه در میافتد
احمدینژاد نماد یک سیاستمدار سازش ناپذیر بود. او به دلیل همین ویژگیاش مورد پسند اصولگرایان قرار گرفت. سازشناپذیری او در مقابل سازشپذیری اصلاحطلبان قرار میگرفت و این برای انقلابیها ارزشمند بود. با این حال، اشتباه بزرگ گروههای به اصطلاح انقلابی این بود که سازشناپذیری احمدینژاد را مساوی انقلابیگری دانستند. همین تفسیر ناروا باعث مشکلات عدیده برای آنها شد. احمدینژاد در دور اول ریاست جمهوری خود به جبهه پایداری و طرفداران آیتا… مصباح نزدیک بود اما سازشناپذیری او باعث شد در مقابل این گروه بایستد و از سال 1388 به بعد عملا راه خود را از آنان جدا کند. شاید اگر انتخابات حساس سال 88 و حضور قدرتمند اصلاحطلبان و نامزدی میرحسین موسوی نبود، جبهه پایداری و اصولگرایان انقلابی زودتر از احمدینژاد جدا میشدند اما حساسیت انتخابات باعث شد اختلاف احمدینژاد و اصولگرایان مدتی به تعویق بیفتد. محمود بعد از سال 88 عملا راه خود را از اصولگرایان جدا کرد. نزدیکی او به اسفندیار رحیمی مشایی و «مکتب ایرانی» انتقادات فراوانی را برانگیخت و کار به جایی رسید که حتی مرحوم مصباح مدعی جادو شدن احمدینژاد شد. سازشناپذیری احمدینژاد فقط به مسائل حزبی محدود نمیشد. او تا سال 1392 تقریبا تمام پلهای پشت سرش را خراب کرد. اختلاف او با علی لاریجانی که خود یکی از چهرههای مهم اصولگرایی آن زمان بود، باعث شکلگیری ماجرای «یک شنبه سیاه» و درگیری روسای دو قوه شد. ماجرای مربوط به استعفای حیدر مصلحی، وزیر اطلاعات وقت و مخالفت مقام معظم رهبری با این استعفاء منجر به خانهنشینی 11 روزه احمدینژاد گردید.
همچنین، اختلافات دولت با شهرداری تهران و شخص محمدباقر قالیباف و نیز اختلافاتش با هاشمی رفسنجانی، منوچهر متکی، آملی لاریجانی، ناطق نوری و سایر سیاستمداران مهم وقت نشان داد که او تا چه اندازه سازشناپذیر است و این سازشناپذیری میتواند هم برای او و هم برای دولتش دردسرساز شود. این ویژگی احمدینژاد در بعد خارجی بیش از بعد داخلی برای او، دولت و کشور مشکلآفرین شد. اختلافات ایران و غرب در زمان او زیاد شده و قطعنامههای پیاپی و تحریمهای متوالی کشور را با مشکلات اقتصادی فراوانی روبهرو کرد. این مشکلات نهایتا باعث گوشهگیری و انزوای خارجی و داخلی دولت احمدینژاد شد. در سال 91 و 92 تقریبا همه منتظر پایان دولت او بودند. اصولگرایان روی چهره بعدی تمرکز داشته و از احمدینژاد برائت جستند و اصلاحطلبان نیز که بعد از سال 88 در شرایط سختی به سر میبردند سعی داشتند به نوعی به عرصه سیاسی بازگردند. عمر دولت احمدینژاد در سال 92 به پایان رسید و او نیز وارد عرصه جدیدی از سیاستورزی شد.
پایان دولت و ظهور یک احمدینژاد جدید
شاید در سال 84 کسی گمان نمیکرد احمدینژاد چنین مسیر سیاسی را طی کند اما محمود بعد از سال 92 چنان تغییر کرد که دیگر هیچیک از یاران سابقش او را نمیشناخت. محمود بعد از سال 92 با حواشی مختلفی روبهرو بود و بسیاری از این حواشی را هم خود به وجود آورد. او از سال 92 تا 99 آرام آرام به یکی از مخالفان و منتقدان جدی دولت و بلکه حکومت تبدیل شد. او با شبکههای مختلف خارجی مصاحبه و از سردمداران کشور انتقاد میکرد. بعد از بازداشت اسفندیار رحیمی مشایی و بقایی به امامزاده صالح رفت و مدتی بست نشین این آستان شد. در 30 بهمن و 22 اسفند 1396 دو نامه به رهبر انقلاب نوشت و از اوضاع کشور به شدت گلایه کرد. احمدینژاد در 28شهریور 1399 با رادیو فردا مصاحبهای جنجالی کرد و به طور کلی از اقدامات گذشتهاش اعلام برائت کرد.