مظلوم بهشتی به هر شهر و دیاری میرفت و در هر جلسهای برای سخنرانی حاضر میشد مردم متدین و ناآگاه را بر ضد او تحریک میکردند. آنها میآمدند مجلس را به هم میزدند و مانع از سخنان او میشدند.
عبدالرحیم اباذری- جوانان متدین و انقلابی ما آگاه و هوشیار باشند و مثل بعضی متدینین دهه شصت از نو فرقانیان و خوارج مسلکانِ دهه نود بازی نخورند و تلاش نمایند تا بهشتیان مظلوم را از فرصتطلبان و «مدعیان بیهنر امروز و قاعدین کوتهنظر دیروز» به خوبی تشخیص بدهند.
پایگاه خبری جماران: وقتی سر مبارک امیر مومنان علی علیهالسلام توسط یکی از خوارج مسلکان شکافته شد با این که امام مسلمین بود، لیکن در اثر تبلیغات عناصر تندرو علیه آن امام همام، وقتی خبر شهادتش در محراب عبادت اعلام شد بسیاری از همین مردم تعجب کردند و گفتند مگر علی هم نماز میخواند؟! ایامی که بچه و جوان بودیم و این ماجرای تلخ را از منبریها میشنیدیم و یا در کتابهای تاریخ و مقتل میخواندیم فقط تعبداً تلقی به قبول میکردیم و حقیقت آن برای انسان آنگونه که باید و شاید روشن نمیشد. به ویژه وقتی میگفتند ابنملجم با قصد قربت به این جنایت تاریخی اقدام کرد! پس از پیروزی انقلاب حوادثی رخ داد که فهم و درک این واقعیت تاریخی را تا حدودی آسان و روشن ساخت و ثابت کرد که میشود خیلی راحت انسانهای شریف، پاک و شخصیتهای اصیل و انقلابی را در اثر القائات دشمنان یا توسط افراد نادان و حتی آدم متدین سادهاندیش و ظاهرنگر به مسلخ تخریب و ترور کشاند و از صحنه خارج کرد.
اوائل پیروزی مخالفان شهید آیتا… بهشتی که منافقین، فرقانیها و بنیصدریها بودند، همین فضاسازی را علیه ایشان درست کردند. گاهی مینوشتند: بهشتی فئودالزاده و سرمایهدار است و گاه میگفتند: او در شمال تهران منزلی دارد که فاصله درب ورودی آن با ساختمان به بیست دقیقه پیادهروی نیاز دارد. در کنار اینها به اصطلاح استدلالهایی نیز ارائه میشد تا هیچ شک و شبههای برای خوانندگان و شنوندگان باقی نماند و حتی مذهبیها و انقلابیها نیز باورشان بیاید.
یادم هست بسیاری از متدینین این حرفها را تکرار میکردند و از بهشتی مظلوم اعلان انزجار مینمودند. یک روز شایعه کردند: همسر بهشتی آلمانی است و فارسی بلد نیست صحبت بکند و بچههایش نیز همین طور! این شایعه در جبههها میان رزمندگان هم کارساز شده بود و حتی فرماندهان جبههها را نسبت به وی بدبین ساخته بود. در این میان مظلوم بهشتی چه میتوانست بکند؟ او طی سفری به جبههها مجبور شد همسرش را نیز با خود به اهواز بیاورد تا او در میان رزمندگان سخنرانی کند و آنها از نزدیک مشاهده نمایند که همسر بهشتی آلمانی نیست و فارسی هم خوب بلد است. همسرش چند جلسه در «زینبیه اهواز» برای خانمها و بسیجیها صحبت کرد، ولی تاثیر چندانی نداشت، چرا که آن دو هنوز به تهران نرسیده بودند که شایعه دیگری بر شایعات قبلی افزوده شد و گفتند: این خانم همسر بهشتی نبود و فرد دیگری آوردند به جای او صحبت کرد! مظلوم بهشتی به هر شهر و دیاری میرفت و در هر جلسهای برای سخنرانی حاضر میشد مردم متدین و ناآگاه را بر ضد او تحریک میکردند.
آنها میآمدند مجلس را به هم میزدند و مانع از سخنان او میشدند. تاسفبارتر این که تعداد زیادی از روحانیون سادهاندیش، بازی این شیطنتها را خورده و به جمع مخالفان بهشتی پیوسته بودند و در برخی مراحل جلوتر از منافقین و بنیصدریها به طبل تهمت، افترا و شایعه میکوبیدند؛ حتی او را در این اواخر به مدرسه فیضیه راه نمیدادند. یکی از این آقایان که به تندخویی و پرخاش شهرت داشت، بهشتی مظلوم را به «راسپوتین» راهب درباری تشبیه کرده بود. با عرض معذرت حتما خوانندگان میدانند راسپوتین یک اسقف مسیحی بود که به دربار تزار روسیه «نیکولاس رومانوف» نفوذ کرده و همه کاره او شده بود. او مشکل اخلاقی هم داشت و مرد فاسدی بود به طوری که با اکثر زنان درباریان ارتباط نامشروع برقرار کرده بود به همین سبب توسط شاهزادگان کشته شد.
اینگونه تشبیهها چقدر جرات و جسارت میخواهد؟! اما تندخویان و بیتقوایان این کارها را به آسانی و حتی به خاطر تحصیل رضای خدا انجام میدادند. در محیط دانشگاهی بعضی دانشجویان از باب تمسخر و تحقیر او را «اُسقُف بهشتی» خطاب میکردند. این شایعات و تهمتها اگرچه از منافقین و فداییان خلق و نامحرمان انقلاب آغاز شد ولی در توسعه و تعمیق آن دوستان بازی خورده و جفا کار و احیانا متدین و حزباللهی بسیار تلاش و تکاپو و نقش ایفا کردند. خدا انصافشان بدهد فضا را به قدری آلوده و مسموم ساختند هرکس نامی از بهشتی بر زبان میآورد، دهنش نجس میشد… وقتی مرحوم آیتا… طالقانی به رحمت خدا رفت، شایع کردند بهشتی او را مسموم ساخت، میگفتند: چون او در سر هوای ریاست و ادعای رهبری بعد از امام را دارد بنابراین، وجود طالقانی مانع بزرگی برای این کار بود! این را به اصطلاح دلیل دیگری بر انحصارطلبیهای بهشتی! برای مردم القا میکردند.در تشییع جنازه مرحوم طالقانی، انبوه مردم در تهران یک صدا شعار میدادند: «بهشتی، بهشتی، طالقانی را تو کشتی» و مردم شهرها و استانهای دیگر نیز از تهرانیها تبعیت کردند. هیچکس نمیتوانست حریف این فضای آلوده بشود. همه مات و مبهوت مانده و خود را به دست تقدیر و سرنوشت سپرده بودند. متدینین واقعی و انقلابیون آگاه به مسائل فقط خون دل میخوردند. در این میان تنها چیزی که فضا را ناگهان دگرگون ساخت، خون بهشتی مظلوم و یارانش بود که در هفتمتیر 1360 در دفتر مرکزی حزب جمهوری بر زمین ریخته شد. دقیقا از همان لحظه آلودگیها از فضای کشور کنار رفت. مردم به حقایق دست یافتند و خط اصیل انقلاب و امام دوباره به جامعه بازگشت و حاکمیت را برعهده گرفت.
هدف از نقل این ماجراهای تلخ، داستانسرایی و قصهنویسی نیست بلکه روشنگری و عبرتآموزی است تا جوانان متدین و انقلابی ما آگاه و هوشیار باشند و مثل بعضی متدینین دهه شصت از نو فرقانیان و خوارج مسلکانِ دهه نود بازی نخورند و تلاش نمایند تا بهشتیان مظلوم را از فرصتطلبان و «مدعیان بیهنر امروز و قاعدین کوتهنظر دیروز» به خوبی تشخیص بدهند.