بازرگان اما در عین کسب بالاترین تخصصهای دانشگاهی و استادی و ریاست دانشکده فنی و فعالیت در بخش خصوصی و سابقه ریاست هیأت خلع ید از شرکت نفت انگلستان و ایران، اهل نماز و نیایش و قرآن بود.
سیاستمداران واقعی در تصمیمات و مواضع خود تابع جوّ نمیشوند و منافع ملی و بلندمدت را در نظر دارند ولو انگ خیانت متوجه آنان شود اگرچه بعدتر روشن میشود خیانت نبوده عین خدمت و دوراندیشی بوده.
عصرایران؛ مهرداد خدیر- در بیستوهفتمین سالگرد درگذشت مهندس مهدی بازرگان نخستوزیر دولت موقت انقلاب اسلامی، نماینده مردم تهران در اولین دوره مجلس شورای اسلامی و پایهگذار و اولین دبیرکل نهضت آزادی ایران بنا ندارم آنچه را در سالهای گذشته به همین مناسبت نوشتهام تکرار کنم بلکه غرض اشاره به بزرگترین خدمت و بزرگترین اشتباه اوست. هم از منظر دیگران و هم از نگاه نویسنده این سطور نوشتن درباره بازرگان مستلزم اشاره به زمینههای مختلف تاریخی است.
آنقدر زندگی او با حوادث مختلف از فضای پس از مشروطه تا اعزام محصلین به خارج از کشور، از نهضت ملی شدن صنعت نفت تا نهضت مقاومت و نهضت آزادی، از دانشکده فنی دانشگاه تهران تا فعالیتهای اجتماعی و مأموریت تشکیل دولت انتقالی و اتفاقات بعد از انقلاب مرتبط است که بر این پایهها ناخواسته تاریخ معاصر را باید نوشت و همه هم مثل مرد شماره دو سابق کیهان –حسن شایانفر- این هنر و جسارت را ندارند که یکی از متدینترین و ملیترین رجال معاصر ایران را ذیل مجموعه «نیمه پنهان» و «معماران تباهی» قرار دهند چرا که اتفاقاً هیچ نیمه پنهانی نداشت و مثل شیشه شفاف و زلال بود.
صراحت لهجه او به حدی بود که در اوج هیجانات انقلاب وقتی نام امام برده شد و جمعیت صلوات فرستاد به طعنه گفت: من اگر جای پیامبر اسلام بودم اعتراض میکردم که چرا برای من یک صلوات میفرستید و برای آیتا… خمینی سه صلوات؟ (یکی از روحانیون حاضر نیز البته با احترام پاسخ داد این سه نیز برای پیامبر است).
یا پس از ظهور جریان «خط امام» در نقد دولت موقت گفت: «اینقدر خط امام، خط امام نکنید، خط امام در جیب من است». اشاره او البته به دستخط امام خمینی در فرمان نخستوزیری بود و نمیدانست مهمترین چالش تشکیلات سیاسی متبوع او پس از خود او استناد به دستخط امام درباره نهضت آزادی خواهد شد و ادعاهایی که درباره تفاوت دستخطها درگرفت و این که خط و امضا هر دو از امام است یا خط آقای رسولی محلاتی است و امضا از امام و ادعاهای دیگر.
بزرگترین خدمت او از نگاه حامیان، پیوند دین و علم در روزگاری بود که تصور میشد دینداری با علم مدرن سازگار نیست. آن هم در روزگاری که اهل دانش یا به عقاید ماتریالیستی و چپ میگرویدند یا سکولار میشدند هرچند واژه سکولار به معنی نگاه عرفی هنوز رایج نبود و این ویژگی ممتاز را هیچکس انکار نمیکند حتی آنها که مرگ بر لیبرال از دهان آنها نمیافتد. بازرگان اما در عین کسب بالاترین تخصصهای دانشگاهی و استادی و ریاست دانشکده فنی و تدریس دروسی چون ترمودینامیک و فعالیت در بخش خصوصی و سابقه ریاست هیأت خلع ید از شرکت نفت انگلستان و ایران، اهل نماز و نیایش و قرآن بود و کتاب «مطهرات در اسلام» را نوشت و نزدیکترین دوستان او روحانیونی چون طالقانی و مطهری بودند و وقتی هنوز انجمن اسلامی رایج نشده بود انجمن اسلامی مهندسین با نام او شناخته میشد.
بزرگترین اشتباه او از نگاه مخالفان جمهوری اسلامی هم قبول ریاست دولت انتقالی انقلاب اسلامی و همراهی نکردن با شاپور بختیار برای انتقال از پادشاهی مطلقه به جمهوری سکولار یا سوسیال دموکراسی ادعایی او بود. اگر بنا بر ردیف کردن خدمات باشد میتوان به تألیف کتب مختلف، تأسیس نهادهای مدنی و اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و جلوگیری از خونریزی بیشتر در جریان انتقال قدرت اشاره کرد و منتقدانی مانند کریم سنجابی در کتاب «بیمها و امیدها» بزرگترین اشتباه او را اصرار بر تشکیل مجلس مؤسسان تدوین قانون اساسی به جای به رأی گذاشتن پیشنویسی میدانند که به امضای رهبری انقلاب و مراجع ثلاث قم رسیده بود. آن مجلس مؤسسان البته تشکیل نشد و به جای آن مجلس خبرگان با تعدادی کمتر کار بررسی پیشنویس را انجام داد چنان که اصولی را به آن افزود.
طبیعی است که آنچه نزد برخی خدمت تلقی میشود از نظر مخالفان میتواند خیانت باشد و این قضاوت درباره کسانی که میکوشند در میانه قرار گیرند و از افراط جلوگیری کنند تندتر و تلختر است چندان که هم چوب را میخورند و هم پیاز را. 5سال پیش که دکتر یزدی جانشین او در نهضت آزادی درگذشت نیز هم سلطنتطلبان فحش دادند و به خاطر سر شکسته جلاد ساواک در فردای پیروزی انقلاب مؤاخذه شد.
شگفتآور بود نصیری آنقدر جنایت کرده بود که خود شاه او را از پاکستان فراخواند و حتی قصد داشت محاکمه و اعدام کند و از زندان پهلوی به دست انقلابیون افتاد و کتک خورد و ابراهیم یزدی را متهم میکنند که چرا به از او گل نازکتر گفته؟ چرا؟ چون تبلیغ دو قطبی شده اینطرف صدا و سیماست و آنطرف من و تو و امثال بازرگان از هر دو سو چوب میخورند! به عنوان کسی که کتابهای بازرگان را در نوجوانی و به رغم جذاب نبودن برای آن سن خوانده و کنشهای او را از نزدیک پیگیری کرده و مجال گفتوگوی چهره به چهره بهرغم اختلاف سنی بالای 50سال را داشته و بازرگان را انسانی یافته که بیش از هر امر دیگر گوهر وجود خود را جلا میداده و تا عمق جان به آزادی انسان در عین بندگی خدا و سرخم نکردن و تن ندادن در عین انعطاف اجتماعی باور داشته بزرگترین خطا(ی سیاسی) و بزرگترین خدمت (اجتماعی و ملی و انسانی) او را چنین یافتهام: بزرگترین خطا نه قبول نخستوزیری یا استعفا یا نامه سادهانگارانه به شاه در آذر 58 تا بازگردد و غائله گروگانگیری ختم شود (در حالی که 7ماه قبل نخستوزیر و وزیر خارجه او اعدام شده بودند) که کاندیدا نشدن برای اولین دوره ریاست جمهوری بود.
تحلیلهای نادرست و جوّ ناشی از اشغال سفارت آمریکا این تصور را ایجاد کرده بود که دیگر پایگاه اجتماعی ندارد حال آن که آرای بالای او در تهران نشان داد چنین نیست و اگر نامزد و رییسجمهوری شده بود اتفاقات دهه 60 به گونهای دیگر رخ میداد و مثلا در یک مورد مصطفی چمران که هم مورد وثوق امام و آیتا… خامنهای و هاشمی رفسنجانی بود هم عضو نهضت آزادی و معاون او شاید فرمانده کل قوا میشد و جنگ هم زودتر تمام میشد و اگرهای دیگر که ممکن است برخی در حد گمانه یا خیال باشد اما این که نامزد نشد خطا بود. سال 58 مثل سال 64 نبود که بهرغم نبودِ نظارت استصوابی به شکلی دیگر به او مجال شرکت در انتخابات ریاست جمهوری ندادند.
درباره اشتباهات البته مناقشه فراوان است. مهمتر از همه این که آنچه در نگاه یکی خطاست نزد دیگری عین صواب است و برعکس. کسانی که قرائتهای رادیکال بعدی را نمیپسندند شریعتی و بازرگان را متهم میکنند ناخواسته زمینه روی کار آمدن و قدرت گرفتن کسانی را فراهم آوردند که خود نیز با آنان همسو نبودند. در واقع به بازرگان حمله میکنند تا سخن دیگری بگویند و نقد بازرگان کم هزینهتر از هر گفتار دیگر است.
جدای اینها بزرگترین خدمت اما تلاش برای پایان جنگ ابتدا پس از بازپسگیری بندر خرمشهر در فاصله سالهای 61 تا 66 و بعد با شدت بیشتر بعد از صدور قطعنامه 598 بود که سرانجام بعد از یکسال پذیرفته شد. در نظر داشته باشید که در آن سالها هیچ صدای مخالف دیگری شنیده یا تحمل نمیشد. برای پایان جنگی که ادامه آن را پرتلفات و خسارت میدانست به هر دری میزد. وقتی دید امکان ملاقات با امام نیست و دکتر یزدی هم از سال 64 به بعد دیگر نتوانست به جماران برود پیغام میفرستاد تا جایی که از پسر عمه خود مرجع فقید تقلید آیتا… مرعشی نجفی هم کمک خواست و ایشان تردیدهای شرعی خود برای جنگ در خاک عراق را منتقل کرد.
درست است که بازرگان را بیشتر به عنوان چهرهای فرهنگی معرفی میکنند و نه سیاسی از حیث اشتهای قدرت اما اتفاقاً سیاستمداران واقعی کسانی هستند که اقداماتی انجام میدهند که در مقطعی حتی به منزله خیانت تلقی میشود و بعدتر مشخص میشود خدمت بوده و عکس این گزاره هم البته صادق است. کما اینکه این روزها که منتقدان برجام در تکاپوی احیای آن با یاری مسکو هستند بیشتر میتوان ادعاهای سال 94 را داوری کرد. اشتباهات بازرگان را میتوان ردیف کرد و هر که از منظری و خدمات او را نیز و باز از جنبههای گوناگون اما اگر تلاش او برای پایان جنگ قبل از درگذشت امام و کورتر شدن گره جنگ جان تنها یکنفر را نجات داده باشد کفایت میکند. اگر به این گزاره باور ندارید روایتهای مربوط به عملیات لو رفته کربلای 4 در سال 65 را بخوانید که اتفاقا بالاترین تکاپوی پایان جنگ نیز در همان سال صورت پذیرفت یا فیلم «تنگه ابوقریب» را ببینید که نشان میدهد اگر کمی زودتر قطعنامه پذیرفته شده بود آن جانهای پاک، به خاک نمیافتادند.
متن کامل وصیتنامه مهندس بازرگان
هر که وصیت نامه بازرگان را بخواند نمیتواند باور کند این متن را مردی با سابقه 60 سال سیاست ورزی نوشته زیرا آکنده از مفاهیم دینی و نه سیاسی است.
سی ام دی ماه یادآور سالروز درگذشت مهندس مهدی بازرگان نخست وزیر دولت موقت انقلاب اسلامی است.
بیست و یک سال قبل در واپسین روز دی ماه 1373 مهندس بازرگان که برای درمان به سوییس اعزام شده بود قبل از انتقال به بیمارستان چشم از جهان فرو بست.
گوینده اخبار تلویزیون ایران اما چنان بر واژه سوییس تاکید کرد که انگار او در تمام سالهای پس از نخست وزیری در کنار دریاچه لمان لمیده بوده حال آن که طی سالهای 58 تا 73 تنها یک بار به آلمان رفت و بقیه اوقات همواره در ایران بود و قبل از اعزام به سوییس نیز در بیمارستان دی بستری شد.
بازرگان اما تنها مرد سیاست نبود و به اعتراف موافق و مخالف مرد عرصه دیانت هم بود و برای اثبات این دومی هم نوع زندگی او را میتوان گواه آورد و هم وصیت نامه اش را که انگار نه انگار آن را مردی با سابقه 60 سال فعالیت سیاسی مستمر و دبیر کلی یک حزب سیاسی و با اشتهار به نخست وزیری در یکی از مهم ترین فرازهای تاریخ ایران و سالها استادی و ریاست دانشکده فنی دانشگاه تهران نوشته و به سبک و سیاق مذهبی ترین روحانیون است تا جایی که روشنفکری نوشت: ” آدمی در نگاه اول تصور میکند این وصیت نامه حاج شیخ عباس قمی است! آن قدر که بیم قیامت و توصیههای دینی و نه اشارات سیاسی در آن موج میزند.”
متن کامل وصیت نامه از این قرار است:
بسم الله الرحمن الرحیم- کلُّ مَنْ عَلَیها فَانٍ. وَیبْقی وَجْهُ رَبِک ذُوالْجَلالِ وَ الاِکرامِ.(1)
وصیتنامه بنده گنهکار بیمقدار، محتاج عفو و رحمت پروردگار و درخواستکننده دعای بندگان مؤمن و مهربان، مهدی بازرگان، به همسر عزیز خود، فرزندان دلبند با همسران گرامی آنها، نوادگان نازنین و به همه خویشاوندان با مهر و صفا، به دوستان ارجمند و به آشنایان و اهل لطف. با اقرار به وحدانیت و ربوبیت خالق و با درود بر همه پیامبران علیالخصوص خاتم آنها محمد مصطفی صلیالله علیه و آله و سلم و بر اهل بیت طهارت و امامت.
1.اولین و مهمترین آرزو و توصیهام به خانواده و خویشان و دوستان این است که رفتن من برایشان عبرت بوده، به زندگی همیشگی خیلی بزرگتریکه در پیش دارند -بیشتر از دوروزه دنیای گذران- بیندیشند و تدارک ببینند. زندگی بیمرگ و انتها که خبرش را فرستادگان خدا داده، ما را برحذر از آتش و عذاب و امیدوار به رستگاری و رضوانش کردهاند، به فرض که کسی یقین به وقوع آن نداشته باشد، دلیل قطعی هم به دروغ بودن و عدم آن ندارد. حال که بنا به خبرها و هشدارهای شخصی چون محمد مصطفی(ص) و کتابی چون قرآن، شدت و مدت عذاب چنان وحشتناک و غیرقابل تحمل است که احتمال وقوعش را هرقدر کم و کوچک بگیریم، مصلحت و منفعت ما ایجاب مینماید که باتوجه به عظمت واقعه و بینهایت بودن مصیبت، آن را به حساب بیاوریم و راه احتیاط هم که شده باشد در پیش گیریم. وصیت من این است که نه آخرت و قیامت را نفی و فراموش کنید و نه روزیرسان و آفریننده خودتان را که برای جهان غیر او صاحب و گردانندهای قابل تصور نبوده، اگر خودمان و جهان، دروغ و خیال نباشیم، او هم دروغ و خیال نمیتواند باشد. اینک که دنیا و زندگی در مجموعه و متوسط، ناخشنودی و ناراحتی و زیانکاری است و جریان تاریخ بشریت در جهت افزایش گرفتاریها و سختیها یا توسعه ظلم و فشارهاست، باید سعی کنیم در عوض، آخرتمان در اثر تحمل و تلاش و با صبر و مرحمت، آباد و خشنودکننده باشد.
2.دومین توصیه (خصوصیام) به همسر و فرزندان و کسان، مهربانی و گذشت و خدمتگزاری در حق یکدیگر است. مخصوصاً نسبت به مادرها و پدرها، پس از آن برادر خواهرها، زن و شوهرها و بالاخره دیگر خویشاوندان و صلهرحم.
3.توصیه سوم قبول عذر تقصیرها و قصورهایم در حق خانواده و کسان و دوستان و هموطنان. از همگی حلالیت میطلبم و تقاضای بخشش و دعای خیر دارم، و رساندن این تقاضا به کسانی که در مجلس فاتحه حضور نداشته، آن را نشنیده باشند یا آگاه نشده باشند. هر بدی و نقصان و زیان که به کسی و به کسانی رسانده باشم و به هرگونه و اندازه و ارتباط که باشد، چه فردی و شخصی و چه اجتماعی و عمومی و سیاسی، تقاضایم این است که حلالم نمایید.
4.کفن و دفن و ترحیم
«… وَ ما تَدْری نَفْسٌ ماذا تَکسِبُ غَداً وَ ما تَدْری نَفْسٌ بِاَی اَرْضٍ تَمُوتُ…»(2)
برای محل دفن قبری را زیر سر نگذاردهام که زحمت بازماندگان کمتر باشد. و محل خاصی را هم در نظر ندارم ولی اگر امکان داشته و خالی از دردسر و اشکال باشد بدم نمیآید در مقبره بیات در جوار مرقد حضرت معصومه سلامالله علیها و در کنار پدر و مادر و عدهای از برادر خواهرها و عمو و عموزادگان باشد که احتمال سر خاک آمدن و از خدا طلب مغفرت خواستن برای همه به خاک سپردگان بیشتر باشد. برای کفن خلعتی سابقاً از سفر حج آورده و در چمدان عنابیرنگ گذارده بودم که پس از نقل مکان به نارون نمیدانم چه شده است. برای مجالس ترحیم و تذکر اگر چه بیشتر جنبه تشریفاتی و تکلف پیدا کرده و جزو آداب و حسابهای سیاسی و گروهی شده، دردی از دنیا و آخرت مردگان و زندگان دوا نمیکند ولی با احتمال اینکه برای افرادی، مختصر عبرت از مرگ و خشیت از خدا و آخرت حاصل شود و حلالیت و آمرزشی نصیب میت گردد ایراد به برگزاری آن از محل ثلث خودم ندارم خصوصاً اگر همراه با اطعام مساکین و غذای دسته جمعی بدون تعین و تشریفات برای بازماندگان و دوستان نزدیک باشد. بیشتر از توصیف و تمجید شخص از دنیا رفته به تذکر قیامت و توجه به آخرت پرداخته شود، توصیههای (1) و (2) و (3) نیز بد نیست که در مجلس ترحیم خوانده شود. وصیتنامه مورخ 7/10/1373- در خانه نارون
1. رحمن(55)/ 26 و 27: هرچه بر روی زمین است دستخوش فناست. و ذات پروردگار صاحب جلالت و اکرام توست که باقی میماند.
2. لقمان(31)/ 34:. ..و هیچکس نمیداند که فردا چه چیز به دست خواهد آورد و کسی نمیداند که در کدام زمین خواهد مرد…