تیتر یکشماره 790

انتخاب بی‌رمق، انفعال میانه‌روها، جشن تندروها

تیتر یک شماره 790

اشخاصی که حتی یک روز سابقه‌ی اجرایی ندارند به عنوان تصمیم‌گیر در راس تشکیلاتشان حضور دارند که نه کاریزمایی برای جذب مردم دارند و نه توانی برای چانه‌زنی با قدرت.

محمدحسن سیاحی نوشت: در حالی دو انتخابات مهم تا چند روز آینده برگزار می‌شود که تقریبا هیچ نشانه‌ی خاصی از شور و هیجان سیاسی در کشور دیده نمی‌شود. در این میان حتی خبر ردصلاحیت رئیس‌جمهور سابق، حسن روحانی، هم با اینکه بسیار مهم بود و خبر از نقطه‌ی عطف خالص‌سازی می‌داد آنچنان که باید در میان مردم بازتاب نداشت و عده‌ای فقط با افسوس و عده‌ای با مزاح از آن رد شدند. البته کسانی هم امید داشتند که با حضور حسن روحانی میانه‌رو و عقل‌گرا، هم خود رای دهند هم بتوانند عده‌ای بیشتر را به پای صندوق رای بیاورند که با عدم احراز صلاحیت روحانی آنها هم ناامید شدند. اینکه عده‌ی بیشماری از مردم به رای ندادن اصرار می‌کنند خبری نیست که از کسی پوشیده باشد اما به نظر می‌آید گستردگی این عمل این‌بار بیشتر از انتخابات 1400 باشد که می‌تواند برای کشور بسیار مضر و حتی خطرناک باشد. اما چرا صندوق رای به عنوان نماد مردمسالاری و بهترین و بی‌خطرترین راه برای تغییر وضع موجود به این حال افتاده که مردمی تا این حد طالب تغییر، امروز از آن فراری‌اند؟ امروز همه‌ی سیاسیون از تندرو و میانه‌رو باید از خود بپرسند چه کردیم که مردم به جای «من هم رای می‌دهم» به «رای بی‌رای» رسیده‌اند؟

به نظر می‌رسد تندروها حداقل از انتخابات سال 1394 به این نتیجه رسیدند که اگر مردم رای دهند آنها همیشه بازنده‌اند در نتیجه برنامه‌ای را آغاز کردند که در آن، تخریب شدید، قلب واقعیت، دروغگویی و کمپین‌های بزرگ تخریبی در شبکه‌های اجتماعی دولت و رئیس‌جمهور منتخب ملت و مجلس دهم وجود داشت تا دو هدف نابود کردن رقیب میانه‌رو و ناامیدسازی مردم از انتخابات را به پیش ببرند. دیدیم که مردمی که با شرکت در انتخابات سال 1392 به تغییر رای داده بودند، از صندوق و انتخابات ناامید شدند و نتیجه‌ی این ناامیدی، رای ندادن عده‌ی بیشماری در سال‌های 1398 و 1400 بود که در هر دو انتخابات برندگان تندرو بیشتر با آرای باطله رقابت داشتند تا رقیبی واقعی! امروز هم می‌بینیم سخنان عجیبی در مدح انتخابات می‌گویند که بیشتر مردم را عصبانی کنند و مشارکت را پایین می‌آورند.

اما در طرف اصلاح‌طلبان اوضاع بدتر است. کسانی که همچنان در خواب خوش و شعارهای نیمه‌ی دوم دهه 70 شمسی غوطه‌ورند و هیچ حرف تازه‌ای ندارند. روزی با اکراه پشت نخست‌وزیر سابق که حداقل از لحاظ اقتصادی با آنها همخوانی ندارد می‌روند و روزی پشت رئیس‌جمهور اعتدالی که با کوچکترین مشکلی پشت او را خالی کرده و حملات رسانه‌ای سنگین به او می‌کنند و او را نامزدی عاریه‌ای می‌نامند در حالیکه اگر در 1392 روحانی انتخاب نمی‌شد اصلاح‌طلبان وضعی به مراتب بدتر از حال حاضر داشتند! اینها امروز هم پشت مردم پنهان شدند بدون اینکه طرحی نو یا شعاری جدید داشته باشند. اشخاصی که حتی یک روز سابقه‌ی اجرایی ندارند به عنوان تصمیم‌گیر در راس تشکیلاتشان حضور دارند که نه کاریزمایی برای جذب مردم دارند و نه توانی برای چانه‌زنی با قدرت، تا جایی که کاربران شبکه‌‌های اجتماعی هم می‌توانند آنها را در بحث خفیف کنند.

اینها به گمان اینکه شاید دولت رئیسی آنقدر بد کار کند که دوباره ما برگردیم در وهمی بزرگ قرار دارند و حتی نمی‌دانند در دوره‌ی جدید که از 1400 شروع شده تندروها هیچ شانسی برای برگشت آنها، اعتدالیون و حتی اصولگرایانی مثل علی لاریجانی نمی‌دهند. اگر هم به چیز دیگری مثل براندازی دلبسته‌اند که این حتی از رویای فوق هم عجیب‌تر و مضحک‌تر است. اما باید از حسن روحانی که نگارنده هیچ‌کس را به مانند او اصلح برای اداره‌ی کشور نمی‌داند هم انتقاد کرد. ایشان از رای اعتراضی صحبت کردند اما نگفتند اولا به چه کسی؟ مگر چند نفر شانس تایید صلاحیت دارند مثلا برای 88 کرسی مجلس خبرگان برخی استان‌ها یک نفر یا به طور کلی هیچ نامزدی تایید نشده است یا در انتخابات مجلس شورا چند نفر تایید شدند؟ ثانیا به فرض که میانه‌روها تایید و انتخاب شدند، چگونه می‌خواهند مثل قبل عمل نکنند و کشور رو به مسیر رفاه، توسعه، آزادی و امنیت همه‌جانبه‌ی ملی برگردانند؟

سرنوشت مجلس ششم و دهم و سرنوشت هر نه روز یک بحران‌سازی برای خاتمی و هر روز یک بحران‌سازی برای روحانی جلوی چشم ماست. رئیس‌جمهور روحانی که خود در چهار سال دوم از همه طرف زیر فشار بود احتمالا دی 96 و آبان 98 را خوب به خاطر دارند که چطور همه‌ی تقصیرها را به گردن او انداختند که اتفاقا از دلایل بزرگ ناامیدی از صندوق رای هم در همین دو مورد فوق است. متاسفانه در این ساختار، میانه‌روها با اینکه ضرری ندارند و حتی گاهی سود حداقلی هستند اما هیچ برنامه‌ای در شرایط خطیر فعلی برای جذب مردم ندارند جز ترساندن آن‌ها از وضع موجود! راهی که چندین‌بار به نتیجه رسیده اما دیگر پوسیده است.

آنها نتوانستند یک حسن روحانی دیگر یا یک سید محمد خاتمی دیگر تربیت کنند. سخنان بزرگان میانه‌رو شبیه اواخر دهه 70 یا 80 است و هیچ جاذبه‌ای برای امروز ندارد. نه فقط برای دعوت به انتخابات که در هر مسئله‌ای میانه‌روها مرجعیت خود را از دست داده‌اند. چاره‌ی کار خوب شنیدن و دیدن جامعه و بر راس کار گماردن افراد ملی، سیاستمدار، قدرتمند و توانا برای گفتگو با مردم و جذب آنها و چانه‌زنی با قدرت حاکم برای باز شدن فضای سیاسی کشور است. سیاستمدار باید به جامعه گوش دهد و راهکار پیش پای جامعه بگذارد و خواسته‌های جامعه را از راه صحیح پیگیری کند، نه اینکه منفعلانه دنباله‌روی حرکات توده‌ای و خام باشد. ایران عزیز ما وقت زیادی ندارد و کشورهای رقیب از جنبه‌های مختلف از ما جلو افتاده‌اند، مردم در دو سال و نیم گذشته از دولت رئیسی به وضعیت بد اقتصادی رسیده‌اند، قیمت خرید و اجاره‌ی مسکن، خوراک، اقلام ضروری چندین برابر شده است، عده‌ای از مردم و سرمایه‌های فکری و پولی کشور در حال خروجند و تورم بسیار بالا و رکودی که دولت رئیسی ایجاد کرده است، خبر از روزهای خوبی نمی‌دهد. پس باید هر فردی که قلبش برای ایران می‌تپد با برنامه و نَه با شعار، پرچم عقل و اصلاح امور را در دست بگیرد و ایران را در مسیر توسعه، رفاه، آزادی و امنیت ملی به پیش ببرد. «انصاف‌نیوز»

لینک کوتاه: http://ayenehyazd.ir/4RpyE

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا