تیتر یکشماره 722

از «محمد» مکه تا «محمد» سامرا…

تیتر یک شماره 722

از «محمد» مکه تا «محمد» سامرا...
تابلو معراج پیامبر اثر حسن روح الامین

علی شریعتی در توصیفی از پیامبر(ص) می‌گوید: گاه وی را می‌بینیم که وقتی هر روز در رهگذرش مرد یهودی از بام خانه‌اش خاکستر بر سرش می‌ریزد و او نرم‌تر از مسیح، همچون با یزید، روی درهم نمی‌کشد و یک روز که از کنار خانه وی می‌گذرد و از خاکستر مرد خبری نمی‌شود، می‌پرسد رفیق ما امروز سراغ ما نیامد؟

27رجب سال چهل عام‌الفیل، جبرئیل، امین وحی الهی، بر قلب بنده نیکوکار خداوند در غار تاریک حرا ندای «اقرأ باسم ربک الذی خلق» را نازل کرد؛ تا با نورانیت کلام وحی، محمد پسر عبدا… نه فقط غار تنگ و تاریک حرا، بلکه جامعه ظلمانی زمانه را به برکت کلام معبود روشن کند. پسر عبدا… قرار است منادی کلمه توحید شود و سرآغاز نهضت تقابل با جهل و ظلمت.

چرا که ظلمت مغاک بی‌خدایی است و رسالت آخرین فرستاده الله این است که مشعل‌دار توحید فکری و عملی در سرتاسر جهان شود. نزاع او با جامعه عرب جاهلی، تمثیلی کامل از تقابل دو جبهه حق و باطل است، تمثیلی تمام عیار که از حماسه بدر تا تراژدی اُحد و شعب ابی‌طالب را در خود گنجانده‌است. محمد تمام حق است و قریش تمام باطل. قریش و قریشیان تمام صفات و مؤلفه‌های باطل بودن را در خود جمع دارند، مجموعه عناصر جاهلیت.

اگر کفر در برابر علی (سلام‌الله‌علیه) در سه جبهه بصره، صفین و نهروان بود، در طول 5سال خون بر دلش کرد، همین جبهه باطل با تمام پلیدی و کجی‌های فکری عملی‌اش اعم از جمود مذهبی، استکبار و استثمار مردم مکه و خیانات متعدد به عهد ازلی، 23سال در برابر محمد(ص) قد علم کرد. اگر شیعه امروزه سربلند کرده و با تمام وجود، خود را پیرو علی‌بن ابی‌طالب معرفی می‌کند و در گوش جهان و اهلش از خصال بلند اخلاقی و کمال فکری‌پور ابی‌طالب می‌گوید؛ خوب به گوش بسپارد که مولایش علی خود بنده محمد پسر عبدا… است، مگر امیر بدر و حنین از سر تعارفات خانوادگی گفت «انا عبدٌ مِن عبید محمد»؟ هیهات که علی چیزی جز حق بگوید! و اسفا بر ما که مولای علی(ع) را نشناختیم و جز در صلوات‌های بی‌روح روزانه‌مان، در بین خود یادی از او و سیره او نمی‌کنیم.

بعثت محمد نه اولین بروز نور حق در تاریکی باطل است، و نه حتی آخرین آن‌ها اما بی‌شک مهم‌ترین ظهور و تبلور اراده الهی در بعثت اوست. هر ارسال نبی پیش از او جز در پی آماده‌سازی ظهور محمد(ص) و معارف حقه شریعت او نبود و هر حرکتی پس از بعثت او، که در راه انسانیت و حقیقتی صرف شد، جز پیمودن طریق محمد نیست. علی شریعتی در توصیفی از پیامبر(ص) می‌گوید: «محمد ترکیبی از موسی و عیسی است، گاه او را در صحنه‌های مرگبار جنگ می‌بینیم که از شمشیرش خون می‌چکد و پیشاپیش یارانش که برای کشتن یا کشته شدن بی‌قراری می‌کنند، می‌تازد و گاه وی را می‌بینیم که وقتی هر روز در رهگذرش مرد یهودی از بام خانه‌اش خاکستر بر سرش می‌ریزد و او نرم‌تر از مسیح، همچون با یزید، روی درهم نمی‌کشد و یک روز که از کنار خانه وی می‌گذرد و از خاکستر مرد خبری نمی‌شود، می‌پرسد رفیق ما امروز سراغ ما نیامد؟ و چون می‌شنود که بیمار شده است به عیادتش می‌رود.»

انقلابی بود که در 27رجب عام‌الفیل، در غار حرا آغاز شد، انقلاب سرسپردگی به خداوند، خیزش مبارزه با جهل، قتال با ظلم و استقرار حکومت الله. آغازگر این نهضت محمد مکه است و پایان دهنده‌اش محمد سامرا. خدا رحمت کند اولین زائر کربلا را، جابر را می‌گویم، جابر‌بن عبدا… انصاری، او از رسول خدا صلّی‌اللَّه علیه و آله و سلّم روایت می‌کند که فرمود: مهدی از فرزندان من است اسم او اسم من و کنیه او کنیه من است، از نظر خلق و خوی شبیه‌ترین مردم به من است، برای او غیبت و حیرتی است که امّت‌ها در آن گمراه شوند، سپس مانند شهاب ثاقب پیش آید و زمین را پر از عدل و داد نماید همان‌گونه که پر از ظلم و جور شده باشد.

جهانیان 1400 سال پیش در حیرت بندگی شهوت بودند و تعالیم انبیا گذشته هم که دستخوش تحریفات شده بود راه را بر طالبان حقیقی توحید سخت کرده است، اما تا تاریکی نباشد حقانیت و عظمت نور ادا نمی‌شود، محمد آمد، جاهلیت بدوی را پایان داد، از «النظافة من الایمان» تا «مَنْ أَصْبَحَ لا یهْتَمُّ بِأُمورِ الْمُسْلمینَ فَلَیسَ بِمُسْلِمٍ» را بر گوش امت خویش، و امت‌های فردای روزگار فریاد کرد، برای عالمیان یادگارهای معرفتی برجا گذاشت، اما صد حیف که خیانت سقیفه، بعثت و شروع انقلاب الهی را به انزوا کشاند تا بار دیگر آدمیان در حیرت خود فرو روند. جاهلیت بدوی عربستان تا جاهلیت جهانی مدرنیته در قرن21، چه فرقی می‌کند؟ هر دو تا وقتی انسان را از فطرت الهی خویش دور کرده‌اند ظلمت هستند. این‌بار انسان در انتظار فردایی دیگر است، در انتظار محمدی از نسل محمد. او که قرار است دنیای غرق در سنت‌های عفن را به دنیای مملو از سنن الهی بدل کند، او که قرار است احکام به هجرت رفته اسلام را بار دیگر حیات بخشد. تو گویی پیامبر ما، آن خاتم بیدارگرایان ضمیر و وجدان آدمیان، منتظِر منتظَر است. «الف»

لینک کوتاه: http://ayenehyazd.ir/AkZSR

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا