زبان دراز

ستون زبان دراز هفته نامه آیینه یزد

اوقات خان عمو تلخ شد!!

دایی جان هم که چندتا ریش‌سفید کشان کشان می‌آوردندش تا عذرخواهی کند و دست خان عمو را ببوسد می‌گفت: من که چیزی نگفتم، گفتم حقوق این شاگردها و پادوها را بده، نان شب محتاجند دیگه کسی نسیه هم به آنها نمی‌دهد حالا اعتراض کردند گناه که نکردند دیگه چرا کتکشان…

سوراخ شدن لایه ازون و سفره مردم!!

دل بی‌صاحب زبان‌درازان دیارمان برای گربه‌های ملوس سر سفره‌نشین تا سگ و گربه‌های بی‌خانمان و ولگرد هم کباب است. زیرا برای این حیوونک‌ها دیگه زباله‌ای برای سرکوچه گذاشتن هم نمانده تا بدان سری زده و شکمی از عزا درآورند.

اندر احوال و کرامات «آشیخ حسن صادق‌الوعد»

خواستم برای اعتراض به خیابان روم یادم آمد ای دل غافل دو سال است که دشمنان در فکر به آشوب کشیدن مملکت هستند شاید دوربین‌ها ببینند و عکسی از ما بگیرند و آن عکس و تصویر به دست میرزا حسین‌خان کیهان‌نشین رسیده باز از عملکرد ما با الفاظ و عبارات…

اتفاقی که همین نزدیکی‌ها در اتاق مدیرکل افتاد

فقط دشمن دارم خدا نبخشدشان بعد پوشه‌هایی آورد پر از کاغذ و صفحات نشریه آیینه یزد و گفت: ببین اینها گواه عصمت من است بعد بغض کرد و گفت: در عمر مدیریتی خود خواستم یک سرویس بهداشتی و پله فرار یادگاری بسازم بی‌معرفت‌ها نگذاشتند، کارشکنی کردند! مجبور شدم به ساخت…

اندر مشکل آب شهر و سیر و سفرهای شهردار یزد!!

لذا زبان‌دراز در عین دیرفهمی و بی‌تامل حرف زدن امیدوار است شهردار یزد در فراغت اندکی که بین سیر و سفرهای مارکوپولو گونه خود پیدا می‌کند بعد از نوشیدن آب گوارای تهران و هنگام بدرقه خانواده با دیدن آبی که از کنار «آیینه قرآن» برداشته و...

همش تقصیر چند جوان یزدی‌ است!!

ما اطرافیان و یاران و مشاوران با دو چشمان خود دیدیم و آمار گرفتیم گرانی نیست، کمی قیمت‌ها بالا رفته، یک گرانی‌ نشانتان بدهیم که کیف کنید، از همین بنزین شروع می‌کنیم تا ببینید حاشیه کیلویی چند؟

مدیری که قصد به دیوار کوبیدن دیگران را ندارد!

در دوران سراسر تدبیر و رحمت ما که تاکنون از کید و مکر دیگران در امان مانده‌ایم احدی حق ندارد «فردی از کارکنان ما را به دیوار بزند و ما هم اهل به دیوار زدن دیگران نیستیم.» سپس دستور داده زنجیر عدل بیرون اداره مربوطه نصب کنند تا هرکس به…

اندر تاخیر پرداخت حق‌التدریس و خسران و شعر میرزا منصورخان!!

بامدادان میرزا منصور خان کرمانی از شعرا و ادبای اقلیدسی قصه حال از دوستان بشنید از همان خروس‌خوان صبح یکشنبه الی شغال‌خوان دوشنبه شب به کرات و دفعات موجودی حساب از کارتخوان و خودپرداز همی گرفت پس مخذول و مغموم راه رفتی و نالیدی

جایزه قهرمانان شجاعت به چه شخصی تعلق می‌گیرد؟

گفتم: هان مردی که تعریف و تحسین عمل زیبایی دماغ خواهرزنش نکند. گفت: ای زن ذلیل بدبخت! وسیع‌تر فکر کن. گفتم: پاچه‌خواری که بفهمد مقام مافوق عطسه فرموده باشد و او تابلو و بنر نزند که (خیر باشد!).

زبان‌دراززاده از خبرنگاری که آزاد شد می‌گوید!!

گفتم شاید ویزایش تقلبی بوده یا بال‌های پروانه کارش رنگارنگ نبوده گفت: نه پدر اولش مثل بعضی خبرنگاران دیگر متهم بود ولی ناگهان از همه تهمت‌ها و اتهام‌ها پاک شد. اینبار از سر مزاح و طنز و جفنگیات زبان‌درازانه به شوخی گفتم...

دکمه بازگشت به بالا