زبان دراز

ستون زبان دراز هفته نامه آیینه یزد

کم سعادتی ما

دیدم گوشی را برداشتند و گفتند: برادر دکتر...! به موقعیت ما!! نمی‌آیید؟ عصر وعده! سپس به نحوی که بشنوم گفتند: به جهنم فلانی می‌آید. یادم آمد فلانی در وصف کرامات پنج رییس‌جمهور متفاوتِ الفکرِ والعمل! مدحیه سروده و ده استاندار را مشورت فرهنگی داده است... آخ! گلدان بود که خان‌عمو…

گلهام گل آفتاب گردان

آن‌طرف‌تر بعضی اصحاب رسانه، بادسنج‌ زده و از مدیران جوان کار و کذایی با سیاست‌ترند. آرم اصلاح‌طلبی را بالای سردر محل کسب و کارشان پاک نکردند و به عنوان مثال می‌‌گویند سید، سید است آن یکی نتوانست این می‌تواند. فلان بازاری هنوز پوستر روحانی رنگ‌ورو رفته ته مغازه‌اش موجود هست…

مشکلات تقصیر کیه؟

گفتم خبر دارید: عده‌ای از رجل سیاسی نامزد ریاست جمهوری شده و همه از مشکلات و ضعف‌های مردم و کشور می‌گویند قرار است بیایند به برکت قدمشان مملکت را گلستان و همه‌جا را پر از ناز و نعمت کنند. صحبت که به اینجا رسید سلطان‌الآیینه جمله مشهور خود را گفت:…

اندر حکایت بازگشت «اوس محمود»

آن مرد آمد آن مرد با توپ و تشر آمد آن مرد با هیات همراه آمد آن مرد تیزی (چاقو) بدست دستمال یزدی چرخاند و گفت آی نفس‌کش! مهدی سبیل جعفر شش لول‌بند، محکم به در محل ثبت‌نام زدند و با فریاد گفتند: نالوطی‌های بی‌مرام، اوسا محمود اومده به جای…

اطلاعیه

به اطلاع همگان می‌رساند 3میلیون تن فولاد در حال بردن از این انبار به آن انبار از غفلت محافظان سوءاستفاده کرده متواری و گم شده است. از آنجا که ما فقط مسوولیت اعلام و فراموشی آن را بعهده داریم از عموم شما انتظار داریم مثل همیشه سرگرم خبر بوده و…

قلع و قمع

ضمنا تاکید شد عکس دوران طفولیت فرزندان مجددا چک کنند خالی از اشکال و کاملا مستور و مستوره باشند علت را پرسیدم فرمودند کار از محکم کاری عیب نمی‌کند فرزندان شاید بخواهند در شورای مدرسه نامزد شوند ممکن است به سهل‌انگاری در اختلاط مرغ و خروس محکوم یا در اثر…

هرکه داره کباب، هرکه نداره دود کباب

بزرگتر که شدم قضیه اجناس کوپنی که مردم در صف باید بایستند ولی در خانه بعضی‌ها آزادش تحویل می‌دادند کمی به فهم موضوع کمکم کرد. سال‌ها بعد در شهری مدرسه مناسب پیدا نشده بود مادر دلسوز برای گل پسرش مدرسه غیرانتفاعی زد دیدن همین موارد کمی بیشتر مشکل فهمیدن معنی…

زنده شدن دعوای چپ و راست!

جمله تمام نشده کفش خان‌عمو به طرف دایی‌جان پرتاپ شد «لامصب» گویا موشک نقطه‌زن می‌زند ولی خورد تو صورت من که دومتر آنطرف‌تر ایستاده بودم... فعلا در میان جنگ چپ و راست یک چیزی نصیب من زبان‌دراز فضول که خواستم صله‌رحم به جا آورم شد تا کور شوم گرد ثواب…

اندر حکایت تروری متفاوت

مورخ‌الدوله مینویسد: پس ماموران عسس خانه مخفیه هشدار دادند که چون عقلا و فقها تیر بر سر و عرفا بر قلب و دل زنند زیرا حرف‌هاشان از آنجا برخاستی و لازم است آنان را با کلاهخود و زره یا جلیقه ضدگلوله حراست نمایند اما مولایتان را شلوار ضدگلوله و بمب…

عجیب اندر عجایب در غرایب

آخرین تحول در این زمینه گذاشتن منشی تلفنی گویاست که می‌گوید اگر با رییس کار دارید شماره1 اگر معاون را می‌خواهید عدد2 یا فلان واحد عدد3 و فلان مسوول شماره4 و... را شماره‌گیری کنید جالب‌تر اینکه چون می‌داند کسی جوابتان را نمی‌دهد آخرش می‌گوید: اگر کسی جواب نداد با اپراتور…

دکمه بازگشت به بالا