حجتالاسلام احمد حیدری در یادداشتی که در اختیار انصافنیوز قرار داده است، دربارهی دعوت به «اطاعت مطلقه» نوشت:
با پیروزی انقلاب 57 مردم ایران علیه حکومت مطلقه استبدادی شاهنشاهی که خود را «ظلا…» و صاحب «فرّه ایزدی» میشمرد؛ بنا شد «فقیه غیرمعصوم» مطابق قانون اساسی و عهد مکتوب و مصوّب بین حاکمان و مردم و با اختیارات و وظائفی در چارچوب آن قانون، کشور را اداره کند، از آنجا که در طول تاریخ از یک طرف حاکمان ناصالح، نمرودوار ندای «انا ربکم الاعلی» سر دادهاند و از طرف دیگر اطرافیان دنیاطلب سعی داشتهاند حتی از حاکمان خدایی و پیامبران و معصومانی که به حکومت رسیدهاند، «خدایگان» بسازند و هیچ حاکم و حکومتی از آفت «خدایگانسازی» در امان نبوده است؛ در جمهوری اسلامی هم از این آفت در امان نبودیم و از همان ابتدا جمعی برای شخص ولیفقیه «ولایت مطلقه» و فراقانونی (حتی فراتر از قانون اساسی) قائل شدند که در دوران امام و بنیانگذار نظام نتوانستند قرائت باطل خود را حاکم سازند.
بعد از وفات بنیانگذار نظام، تفکری خطرناک ولایت مطلقه و فوق قانون اساسی شخص ولیفقیه را دنبال کرد. صاحبان این تفکر خطرناک اخیرا پا را فراتر نهاده و به «اطاعت مطلقه» از ولیفقیه دعوت میکنند. نمونه آن (که اخیرا نمونههای فراوان و دعوت به اطاعت مطلقه فراگیر شده است) سخنان آقای آقاتهرانی رئیس شورای مرکزی جبهه پایداری و نماینده کنونی مجلس و رئیس کمیسیون فرهنگی آن است که میگوید: «در پایداری اصل اول و آخر، ولایت است. مرحوم مصباح (ایدئولوگ این جبهه) اظهار میکرد که «ما حمایت از رهبری» و «ولایت مطلقه فقیه» را قبول داریم، اما ولایت مطلقه کافی نیست، «اطاعت مطلقه» هم باید در کنار آن باشد. باید ببینیم «مقام ولی» از ما چه میخواهد و سپس اطاعت صد درصدی داشته باشیم.» متأسفانه این تفکر خطرناک که امروز بر ساحتهای اجرایی، تقنینی و قضایی کشور سیطره یافته و بنا دارد تمام زوایای کشور را تحت سیطره خود بگیرد، آن چنان که باید مورد توجه عالمان و مبلغان دین واقع نشده و در برابر آن موضعگیری لازم نکردهاند حال آن که همین تفکر را در زمان امام علی(ع) هم شاهد بودیم که با جواب کوبنده امام مواجه شد. در ایامی که همه حکومتها مطلقه و «ارباب و رعیتی» بودند و حاکمان خود را آمرانی میدانستند که حق امر و نهی در جان، مال و ناموس رعیت را دارند و از رعیت جز اطاعت مطلق و بیقید و شرط نمیپذیرفتند، حکومت امام علی(ع) به تبع حکومت پیامبر، نمونه اعلای دموکراسی و مردمسالاری بود.
«قاعده عمومی حقوق متقابل (حق و تکلیف)»
معمولا حکومتها در زمان جنگ به بهانه تأمین امنیت، شرایط را بیش از پیش امنیتی کرده و محدودیتهایی برای حقوق و آزادیهای قانونی مردم وضع میکنند اما امام علی(ع) در شرایط جنگی (جنگ صفین) بین مردمش به سخن میایستد و درباره حقوق متقابل حاکم و مردم سخنانی طلایی و افتخارآمیز بر زبان میراند و میفرماید: «حق که زیباترین چیز در مقام وصف است (و هرکس در توصیف زیبایی آن، به سخن ایستد و داد سخن دهد، انگشتهای شنوندگان را به تعجب و حیرت به دهان میبرد) ولی در مقام عمل و مواجهه با دیگران، سختترین است (اضیقها فی التناصف) و کم کسی است که در مقام انصاف به لوازم حق پایبند بماند. حق برای کسی جاری نمیشود مگر این که علیه او هم جاری میگردد و اگر علیه کسی جاری شد، به نفع او هم جاری میشود؛ و اگر قرار بود حق یک طرفه باشد (فقط بر دیگران حق داشته ولی نسبت به آنان وظیفه و حق بر گردن نداشته باشد) سزاوارترین کس به حق یکطرفه فقط خداوند است زیرا خداوند قدرت مطلق بر بندگان و عدل مطلق در تمام اوامر و احکامش است ولی با این وجود خداوند از روی فضل و کرم، بر عهده خودش هم در مقابل حق اطاعتی که بر بندگان دارد، وظیفه «نیکو ثواب و پاداش دادن» را قرار داده است.»
وظیفه متقابل حاکم و مردم
یکی از مهمترین مصادیق حقوق متقابل، حقوق متقابل حاکم و مردمش است. اگر حاکم بر مردم حقی دارد، مردم هم حقی هموزن و متقابل بر او دارند که ادای حق حاکم زمانی بر مردم واجب است که حاکم حق مردم را ادا کند همچنان که مردم زمانی باید انتظار ادای حقشان را داشته باشند، که حق حاکم را ادا کنند (یوجِبُ بَعْضُهَا بَعْضاً وَ لَا یسْتَوْجَبُ بَعْضُهَا إِلَّا بِبَعْضٍ). طبیعی است جامعهای که بر اساس حقوق متقابل بنیان نهاده شده باشد، باید طرفین بهخصوص مردم که اهرمهای قدرتی کمتری در اختیار دارند، امکان «تقاضا و مطالبه حقوق» خود را داشته باشند. از طرف دیگر وقتی حقوق متقابل است و ادای آن از یک طرف، وابسته به ادای آن از طرف دیگر است، باز هم طبیعی است که اول باید حاکم و والی حقوق مردم را ادا کند زیرا او سلطه، امکان و توانایی بیشتری دارد و به سبقت در ادا سزاوارتر است، و وقتی حقوق مردم را ادا کرد، بر مردم ادای حق او واجب میشود. از مهمترین حقوق متقابل بین والی و مردم، «حق نصیحت و خیرخواهی متقابل» نسبت به هم و پشتیبان هم بودن در خیر و حق است زیرا بندگان به هیچ چیز بیش از خیرخواهی و نصیحت محتاج نیستند.
مبتنی بودن اصلاح والی به استقامت رعیت در نصیحت و خیرخواهی
امام به مصداق مثل معروف «مردم به دین حاکمانند»؛ میفرماید: «فَلَیسَتْ تَصْلُحُ الرَّعِیةُ إِلَّا بِصَلَاحِ الْوُلَاةِ» صالح ماندن مردم نتیجه و پیامد صالح ماندن حاکمان است زیرا فساد از بالا به پایین سرایت میکند بر عکس اصلاح که از پایین به بالا است لذا در ادامه میفرماید: راه صالح شدن والیان و حاکمان، استواری رعیت در «اصلاحطلبی» است: «و لیست تصلح الولاة إلّا باستقامة الرعیة». از طرف دیگر حاکمان و والیان چون از قدرت و سلطه بیشتری برخوردارند، بیشتر در معرض فاسد شدن میباشند و به نصیحت محتاجتر از دیگران: «أهل الفضیلة فی الحال و أهل النعم العظام أکثر فی ذلک حاجة». بنا بر این اگر در جامعه «النصیحة لأئمة المسلمین» و امر به معروف و نهی از منکر عمومی نسبت به حاکمان وجود و «استمرار» نداشته باشد، طبیعی است که آن جامعه به ورطه فساد سقوط خواهد کرد.
سخن یکی از دعوتکنندگان به «اطاعت مطلقه»
وقتی امام از حقوق متقابل یاد کرد و حقوق متقابل والی و مردم را از مهمترین آن برشمرد، فردی ناشناخته از بین جمع برخاست و از جانب عموم اعلام «اطاعت مطلقه» کرد و گفت: «تو امیر ما و ما رعیت تو هستیم. به واسطه تو، خدا ما را از ذلّت خارج کرد و با گرامیداشت تو، بندگان را از غلّ و دغل آزاد ساخت پس بر ما اختیار کن و اختیارت را به مرحله اجرا بگذار و امیری کن که تو گوینده تصدیق شده و حاکم بدون مانع هستی. ما در هیچ چیزی معصیت تو نمیکنیم و کسی را در علم با تو قیاس نمینماییم و جایگاهت نزد ما عظیم است و فضل و مقامت نزد ما آشکار». این چنین سخنان که همیشه از جانب «خدایگانسازها» نسبت به حاکمان اظهار میشده و میشود و حاکمان را هم غالبا خوش میآمده و میآید و به چنین مداحانی میدان داده و آنان را بر صدر نشاندهاند، از جانب امام به شدت ردّ و طرد شد.
جوابهای کوبنده امام
امام علی(ع) با اقتدای به مولایش رسول خدا(ص) در مقابل این مدح و دعوت به «خدایگان شدن» و مطاع مطلقه بودن، ایستاد و به شدّت این منطق غلط را کوبید و فرمود:
1. حق است بر کسی که جلال خدا در نفس او عظیم و عظمت خدا در قلبش بلندمرتبه است، این که غیرخدا در نظرش حقیر باشد و حاکمان سزاوارترین افراد به اینگونه رفتارند.
2. بدترین حالت والیان نزد مردمان صالح این است که از رفتار او به این گمان برسند که دنبال فخرفروشی و رفتارش متکبرانه است و من کراهت دارم که در گمان شما اینگونه شناخته شوم.
3. چه بسیار انسانها که دوست دارند بعد از گذشتن موفقیتآمیز از بلایا، مدح و ثنا شوند ولی شما مرا ثنا مگویید زیرا مرا حقوقی بسیار بر عهده است که توان ادای آنها را نداشتهام و وظایفی بسیار بر گردن که باید انجام دهم. پس با من چنانکه با سرکشان سخن گویند، سخن مگویید و چونان که با تیزخویان کنند، از من کناره مجویید، و با ظاهر آرایی آمیزش مدارید و شنیدن حق را بر من سنگین مپندارید، و نخواهم مرا بزرگ انگارید.
4. آنکس که شنیدن سخن حق و ارائه راه عدل بر او گران افتد، عمل به حق و عدل بر وی دشوارتر باشد پس از گفتن سخن حق و مشورت عدل خودداری مورزید.
5. من (که به عنایت و حفظ خداوند، معصومم) خودم را (جدای از عنایت و عصمت خداوندی) برتر از آن که خطا کنم یا عملی اشتباه از من صادر شود، نمیبینم. پس به نصیحت، خیرخواهی و کمک شما محتاجم.
دو اصل مهم و قابل توجه
امام به دو اصل مهم که بدان توجه نمیگردد یا انکار میشود، هشدار میدهد:
1. هیچ انسانی، هرچند منزلت و جایگاهش نزد خدا عظیم و حقشناسی و حقپذیریاش جسیم باشد، برای حمل تکلیف حقی که خدا بر دوشش نهاده، بینیاز از کمک و راهنمایی دیگران نیست.
2. هر انسانی هم، هرچند تحقیر شده باشد و در چشمها کوچک بیاید، پستتر از آن نیست که در راه حق از او یاری و نصیحت خواسته شود و دست یاریش، فشرده گردد.
امام با این سخنان کوبنده به جامعه اعلام کرد والی و حاکم را، هرچند هم والامقدار و عظیمالمنزله و حتی اگر امام معصومی چون علیبن ابیطالب باشد، به جایگاه «اطاعت مطلق» و «خدایگانی» نرسانید بلکه او را محتاج یاری و نصیحت دانسته و از نصیحت به حق و یاری به عدل به او دریغ نورزید و حاکم هم هرچند باتقواتر و به مرتبه معصومان نزدیکتر باشد، باید به شکر این نعمت، تواضع بیشتر پیشه کرده و گوش شنیدنش به نصایح مردمان بازتر و دست طلبش به یاری آنان درازتر باشد. به امید آن که حاکمان این جامعه به امام اقتدا کرده و دست ردّ به سینه ناخیرخواهانی که به «اطاعت مطلقه» فرامیخوانند، بزنند و آنان را طرد نمایند و مهمتر این که عالمان و مدافعان دین هم در مقابل این انحراف از تعالیم علوی، سینه سپر کنند و همگان را به چشم و گوش بازداشتن، تیز دیدن و فهمیدن نقاط ضعف و قوت حاکمان فراخوانده و به تناصح متقابل فرابخوانند که امام فرمود در این صورت است که: «حق میان آنان بزرگمقدار، و راههای دین پدیدار، و نشانههای عدالت برجا، و سنت چنانکه باید اجرا شود. پس کار زمانه آراسته، و طمع در پایداری دولت پیوسته، و چشم آز دشمنان بسته گردد، و اگر رعیت بر والی چیره شود و یا والی بر رعیت ستم کند، اختلاف کلمه پدیدار، و نشانههای جور آشکار، و تبهکاری در دین بسیار گردد. راه گشاده سنت را رها کنند، و کار از روی هوا کنند، و احکام فروگذار شود و بیماری جانها بسیار گردد، و بیمی نکنند که حقی بزرگ فرو نهاده شود و یا باطلی سترگ انجام داده گردد. آنگاه نیکان خوار شوند، و بدکاران بزرگمقدار، و تاوان فراوان برگردن بندگان از پروردگار.» (برداشتی از خطبه 216 نهجالبلاغه، صبحی صالح، ص323-326، کافی، ج8، ص352-360)