محمدخسروی- بهاران، روزگار دگرگون شدنِ عالم طبیعت است. فصل زیبایی و طراوت است. آغاز شکفتن دانههای پنهان در گستره زمین است. زمستان پایان یافته و سرما و برف و یخ در برابر چشمان آفتاب درخشان، روی ماندن ندارد.
این دگرگونی، شروع فصل بهار است. گیاهان و سبزهزاران میرویند. درختان، چادر سبز بر سر میکشند. زمین نفس میکشد و در هر بازدم، رُستنیها را میشکوفاند. گلها بر شاخساران، جلوهای از جمال خداوند را به نمایش میگذارند. پرندگان در لابهلای شاخ و برگ درختان با آوازهای دلانگیز بر ساختن آشیانه، همت میگمارند تا در پناه این فصل دلانگیز، جوجههای زیبای خود را بپرورانند. نوای گوشنوازِ جویباران و رویش و زایش گیاهان و درختان و خرّمی طبیعت، در این تحولِ شگفتانگیز، پیامآوری، از جانب آفریدگار جهان است و جلوهای از جلال خداوند، تا آدمیان بدانند که پایان هر دورهای، آغاز فصلی دیگر است.
ایرانیان، در این سرزمین کهن، از گذشتههای دور، نوروز را گرامی داشته و ارج نهادهاند. مراسم و آیینهای ویژه نوروز را که سنّتهایی پسندیده و نیکوست و هماهنگ با عقل و شرع است به جای آورده و چون میراثی گرانسنگ، از نیاکان به فرزندان، انتقال دادهاند.
در روزهای آغازین سال و نوروز، دیدار بزرگان خانواده و دستبوسی پدران و مادران، توسط فرزندان با پوششی نو و پذیرایی از یکدیگر با خوراکیهای دلپذیر و شیرین، عیدی گرفتن کودکان از اقوام و خویشان، ازجمله زیباییهای نوروز است. گرمی بازارِ دید و بازدیدها و تبریک گفتنها و بر سر سفره نشستنها، چه دلتنگیها را که برطرف کرده و چه کینهها و دشمنیها را که بَدَل به دوستی و محبت ساخته است. دلها را نسبت به یکدیگر، مهربان کرده و قلبهای آکنده از خشم و نفرت را که طی یکسال زنگار کدورت و تیرگی، پر کرده با آب زلال مهربانی و صفای ایام نوروز، شستشویی دوباره میدادند و تجدید عهد و پیمانی در استحکام پیوندها و دوستیها بود.
سنت دیرپای ازدواج جوانان و جشن و شادمانی دختران و پسرانی که آغاز زندگی مشترک را سروسامان یافتن، میدیدند از دیگر زیباییهای این ایام بود و بسیاری دیگر از آیینهای دلپسند نوروزی که همگان بر آن وقوف کامل دارند امّا!!! امّا!!! چندی است که غبار غم و اندوهِ دو مشکل بزرگ بر رخسار ملت بزرگ ایران، نشسته و بار سخت و سنگین آن، شانههای مردم مقاوم و بردبار را به حدی خم کرده که دیگرحلاوت و شیرینی بهاران با همه زیباییهایش، قادر به ایجاد شور و شعف در میان مردم نیست.
یکی پدیده بیماری این قرن، یعنی کرونا که سالیانی است ایران و جامعه جهانی با آن دست به گریبان است و بسیاری ازخانوادهها را در کشور عزیز ما، داغدار و عزادارِ عزیزانِ از دست رفته کرده است. در این میان، البته قصورها و تقصیرهایی متوجه دولتیان بوده است. لطمهها و آسیبهایی که این بلای خانمانسوز به مردم ما، وارد آورده، بسیار است و ذکر موارد متعدد این آسیبها، موجب اطاله کلام خواهد بود.
دومین عامل بازدارنده مردم از شادی و جشن و سرور، مساله گرانی و تورم افسارگسیخته و فقر و محرومیت اقشار مختلف اجتماعی اعم از شهری و روستایی، پیر و جوان و خرد و کلان است. امروز کار به جایی رسیده است که تهیه و تامین پوشاک نو و خوراک مناسب نوروز توسط پدران و مادران برای فرزندان که هیچ!! در تامین قوت لایموت، مردم ما، ماندهاند.
امروز این اسب چموش و سرکش گرانی و تورم، چنان در بازار، خود را به در و دیوار میکوبد که هیچکس را، یارای مهار و جلوگیری او نیست. در ایام سال نوی امسال، بسیارند والدین آبرومندی که از تهیه لباس نو برای فرزندان و کودکانشان معذورند و از تامین چند کیلو برنج و گوشت، شرمنده. شیرینی و آجیل و میوه که پیشکش باشد برای شهروندان درجه یک و از ما بهتران و کاسبان تحریم و حقوقبگیران نجومی و صاحبان اختلاس و ارتشا و چه میدانم!!!
درد دردمندان، بیچیزی عیالواران، بیلباسی و بیغذایی تودههای مردم، رنج و بیماری خانوادههای بیماردار، سختی تامین داروهای گران قیمت بیماران خاص، سختی معیشت خانوادههای بیسرپرست و بدسرپرست یا آنان که با سیلی صورت خود را سرخ دارند و عفت آنان، اجازه طرح مشکل، نمیدهد و به نصّ قرآن کریم: نادانان میپندارند که اینان مستغنی و بینیازند.
اینها همه زندگی را برای تمام اقشار مردم و آنان که فهم و درک درستی از زندگی و حیات دارند ولو آنکه خود بینیاز و ثروتمند باشند، تلخ و ناگوار کرده است هر انسان با شعور و باوجدانی نمیتواند درد و رنج و محرومیت همشهریان و هموطنان خویش را ببیند و ناراحت و بیقرار نباشد. انسانیت حکم میکند که در رنج و راحت مردم، هر دو شریک باشیم. این مردم به فرموده مولا علی(ع) در منشور جهانی حضرتش به مالکاشتر، یا برادران دینی تواند یا اصلا مسلمان نیستند ولی مثل تو، انسانند، یهودی یا مسیحی یا بیدین و لامذهب. هرچه هستند، انسانند. باید برای رفع حوایج مردم بکوشی. داستان زیبای سعدی در بوستان شنیدنی است که: چنان قحط سالی شد اندر دمشق/ که یاران فراموش کردند عشق
توضیح میدهدکه سالی سخت بود و آسمان بر زمین نباریده و رودها خشکیده و نیازمندان سخت گرسنه و بیچیز مانده بودند. در این هنگام دوستی او را مییابد که از شدت تلخ کامی نحیف و لاغر شده. از او میپرسد که علت درماندگی او چیست با آنکه صاحب ثروت و مال فراوان است؟
بغرید بر من که عقلت کجاست؟/ چو دانی و پرسی سوالت خطاست
نبینی که سختی به غایت رسید/ مشقت به حد نهایت رسید؟
بدو گفتم آخرتو را باک نیست/ کُشد زهر جایی که تریاک نیست
گر از نیستی دیگری شد هلاک/ تو را هست، بط را زتوفان چه باک؟
نگه کرد رنجیده در من، فقیه/ نگه کردن عاقل اندر سفیه
که مرد ارچه بر ساحل است ای رفیق/ نیاساید و دوستانش غریق
من از بینوایی نِیم روی زرد/ غم بینوایان رُخم زرد کرد
آری این داستان سعدی حکایت امروز ماست. ای بزرگان، ای حاکمان، ای کارگزاران، ای نمایندگان، ای فضلا، ای دانشگاهیان، ای حوزویان، ای بازاریان و ای همه، آیا هنگام آن نرسیده که برای نجات ملت بزرگ ایران از چنگال پدیده شوم گرانی و تورم و سختی معیشت و درماندگی و بینوایی، کاری بکنید؟ میدانیدکاسه صبر مردم لبریز شده است؟ میدانید شکم گرسنه دین و ایمان ندارد؟ میدانید فقر و بیچیزی به کفر میانجامد؟ میدانید وعده و وعید دادن و بیعملی سرانجام خوشی ندارد؟ میدانید همه مسوولید؟ اگر میدانید تا دیر نشده کاری بکنید. نوروزتان خوش باد اگر برای رفع گرفتاری ملت بزرگ ایران قدمی برمیدارید و روزگارتان به شادی. والسلام.