همگان از هر جریانی تنها در حسن رفتار و گفتار مرحوم دعایی میگویند. عضو مجمع روحانیون مبارز با اشاره به اینکه نگاه انسانی به انسانها ویژگی آقای دعایی بود، گفت: آقای دعایی کسی بود که هیچوقت فقط نیمه خالی لیوان را نمیدید و برای هرکسی میگفت اگر کار منفی داشته، کار مثبت هم داشته است؛ نه کسی را مطلق نفی کنید و نه بدون هیچگونه بررسی همه آنچه انجام میدهد را تأیید کنید. حجتالاسلام والمسلمین سید عبدالواحد موسوی لاری گفت: بارزترین چیزی که من از آقای دعایی میدانم این بود که هیچوقت خودش را حق مطلق نمیدانست. همه کسانی که پیرامونش بودند، در هر کسوت، لباس و حتی دینی، برای آنها احترام قائل بود و نگاه انسانی به انسانها ویژگی آقای دعایی بود. وی تأکید کرد: آقای دعایی کسی بود که هیچوقت فقط نیمه خالی لیوان را نمیدید و برای هرکسی میگفت اگر کار منفی داشته، کار مثبت هم داشته است.
خاطره هوشنگ مرادی کرمانی درباره شادروان سید محمود دعایی
عصرایران- رسم غالب این است که درباره روحانیون درگذشته هملباسان و اگر سیاسی هم بوده باشد همفکران سخن بگویند و خاطره نقل کنند. سید محمود دعایی اما یک روحانی استثنایی بود چندان که با طیفهای گوناگون ارتباط عاطفی داشت. روحانی و معمم بود اما محدود به روحانیون نه. مدیرمسؤول قدیمیترین روزنامه درحال انتشار ایران بود اما از دایره رسانهها فراتر میرفت و با افراد گوناگون برخورد چهره به چهره داشت و البته وجه کرمانی و کویری او چنان پررنگ بود که در حیات او باستانی پاریزی دربارهاش نوشت و در ممات هم یک کرمانی پرآوازه دیگر –هوشنگ مرادی کرمانی- نویسنده کودک و نوجوان و خالق اثر ماندگار «قصههای مجید» خاطرهای از کودکی دعایی را به نقل از خود او با ایسنا در میان گذاشته است: وی با بیان اینکه سیدمحمود دعایی آدم متواضع و فروتنی بود میگوید: بارها به ایشان گفتم تواضع و فروتنی را کلی شرمنده کردهای.
مرادی کرمانی گفت: چه میتوانم دربارهاش بگویم؟! ایشان آنقدر در مقابل آدمهای کوچک و بزرگ متواضع و فروتن بودند که یکبار به او گفتم «پیش آمده از این تواضع و فروتنی خسته شوید و یا این مسئله برایتان دردسر و توهینی شود؟» گفت «بعضیها گفتهاند اما من برای این حرفها اهمیتی قایل نیستم، از اینکه به بندگان خدا دارای هر نوع تفکر و عقیدهای، احترام بگذارم خوشحال میشوم.» بارها شنیدهام که گفتهاند دعایی تنها مدیری در سرتاسر ایران است که هر وقت بخواهید میتوانید یکراست بروید اتاقش و با او صحبت کنید، بیآنکه نگهبان و دربان و محافظی داشته باشد. او همه را دوست داشت و به من کمی بیشتر لطف میکرد، بغل میکرد و بوسههای طولانی روی صورت و پیشانی داشت. او با گریه افزود: یک روز به او گفتم آقای دعایی همه هنرمندان ایران با نماز شما به طرف جهانی دیگر میروند، شما چه محبتی نسبت به هنرمندان دارید، هنرمند دوست هستید؟ هرکسی را نگاه کنید، خواهید دید دعایی برایش نماز خوانده است. او مرد بسیار مهربان و صمیمی و آدم دردکشیدهای بود.
نویسنده پرآوازه ایرانی سپس با بغض خاطرهای از دعایی تعریف کرد: ساختمانی قدیمی در کرمان هست که الان به کتابخانه ملی کرمان تبدیل شده است. زمان افتتاحیه عدهای از کرمانیهایی را که در تهران بودیم، دعوت کرده بودند و هرکسی در آنجا صحبت میکرد و خاطرات خودش را میگفت. این محل در گذشته کارخانه نخریسی بود و انگلیسیها در زمان جنگ جهانی دوم تأسیس کرده بودند. آقای دعایی اما پشت میکروفن که رفت به جای اینکه حرف بزند، سرش را روی تریبون گذاشت و شروع کرد به گریه. همه ماتشان برد که چرا اینکار را میکند. بعد از گریه گفت: «مادرم همینجا فوت شد، همین جایی که الان کتابخانه شده است؛ خدمتکار اینجا بود، جارو میکشید و سُرفه میکرد. من بچه یتیمی بودم و میآمدم پشت دیوار (دیوار آجری بود) لقمه نانی، گاه گوشت کوبیده بود و گاه پنیر به من میداد که ناهار بخورم و مدرسه بروم. میپرسید سیر شدی؟ با اینکه هیچوقت سیر نشده بودم، میگفتم سیر شدم. چون میدانستم لقمهای ندارد و اگر بگویم سیر نشدهام خجالت میکشد. میگفتم خودت هم لقمهای بخور». او این حرفها را با گریه میزد و همه متأثر شدند. همیشه برای او گریه میکردم. صحنه عجیبی بود و تا مغز استخوانم را سوزاند.
او ادامه داد: در «شما که غریبه نیستید» هروقت میخواستم از فقر و بیکسی و تنهایی حرف بزنم، میگفتم زشت است و شخصیتم از بین میرود اما یادم میآمد که دعایی آمد و در جمع چنین حرفی زد و گفت: مادر من جاروکش اینجا بود. نویسندهام و بدون قصه نمیتوانم حرف بزنم. این قصه خود ابعاد شخصیتی این آدم را نشان میدهد.
من کاری به دیدگاههای سیاسی و مسائل دیگری که داشت، ندارم. از دیدگاه نویسنده به این شخصیت نگاه میکنم، این ماجرا آنقدر روی من تأثیر گذاشت که تا مدتها حالم بد بود. وقتی میخواستم موقعیتهای زندگیام و تحقیری را که شده بودم، بنویسم یاد او میافتادم، میگفتم او این حرفها را زد و تحقیر نشد، او با صداقتی که داشت این حرفها را زد. مرادی کرمانی با تأکید بر اینکه زندهیاد دعایی ابعاد بسیار زیادی داشت، خاطرنشان کرد: گاه فکر میکردم اگر مشکلی داشته باشم، به چه کسی بگویم. با خودم میگفتم دعایی تنها کسی است که میشود با او درددل کرد. اگر گرفتاری پیدا میکردید، این آدم میتوانست راحت حرف بزند، لااقل به حرف آدم گوش میکرد. چیزی که ایشان داشت فضای باز ذهنی و افق دید گسترده بود، خیلی به زندگی آدمها و عقایدشان کار نداشت. همه را با دید انسانی میدید و میگفت آنها هم بنده خدا هستند، کاش همه همینطور بودند؛ کسانی که مدعی کشیدن گوشه گلیمی از آب گلآلود امروزه برای مردم هستند. وقتی خبر رفتنش را شنیدم، خیلی اذیت شدم.